دیروز داداشم اومدیه سر خداحافظی میخواست بره سربازی صبح اومدگفتم پاشو برو تواتاق اگه خوابت میادگفت کی میخوادبیادگفتم داداشم گفت حق نداری دعوتش کنی نهاربمونه گفتم قرارنیست بمونه ازهمین شروع شد داداشم اومد ورفت دوستم همونجازنگ زدازصدام فهمید چیزی شده گفت پاشو بیاخونه مامانت گفتم میگم بیاره منو تایکم حال وهوام عوض بشه گفتم بهش گفت چندروز پیش اونجا بودی