امشب مامانم اینا خونه ی عموم میخواستن برن همه شام اونجا....یعنی مهمونی نبود همینجوری دورهمی بود به صرف شام.همسر منم یکساعت و نیم سانس باشگاه داشت ساعت ۹ برای همین گفتم احتمالا نشه بیایم و به همسرم هم اطلاع دادم که اینجوریه....
تقریبا یه دو ساعت پیش همسرم زنگ زد و گفت که مامانم رفته خونه خالم اینا و بیا یه سر بریم اونجا منم چون با دختر خاله ی همسرم و عروسشون صمیمیم گفتم که باشه بریم و بعدشم از اونطرف همسرم بره باشگاه
ما رفتیم منزل خاله ی همسرم و دیدم ای دل غافل از دخترا هیچکس نیست حالا از اون طرفم دخترای فامیل خودم زنگ میزدن که پاشو بیا خونه ی عمو..منم به همسرم گفتم حالا که دخترا نیستن تا خواستی بری باشگاه منم ببر خونه ی عموم اما همسرم هی گفت که ن زشته و حالا شام پختن و تو بمون دختر خالم میاد و این حرفاااا بعد یکساعت که همسرم رفته تازه دختر خالش اومده منم حسابی ناراحتم از اینکه به حرفم احترام نذاشت...