کلی بخوام تعریف کنم اینجوریه ک قبلاً با ی آقایی در ارتباط بودم دو سال خیلی دوسش داشتم ولی خانوادش راضی نشدن ازدواج کنیم خود پسره م بی عرضه بود و هیچ تلاشی نکرد کلی کوبوندن منو و رفتن براش یکی دیگه گرفتن البته همون بهتر ک رفت چون ب درد من نمیخورد
بعد ی مدت ی پسر دیگه اومد با موقعیت عالی و اخلاقامون اوکی باهم و کاملا شبیه هم بودیم اما ایندفعه م باز خانوادش بهونه آوردن که نه شما همشهری نیستین ما فقط همشهری خودمون میگیریم خیلی تلاش کردیم نشد و با ناراحتی خیلیییی زیاد از هم جدا شدیم و هرکس رفت دنبال زندگیش ....
بعد اون کلا رابطه دوستی کنار گزاشتم و گفتم باشه این قسمت منه سنتی ازدواج میکنم
حالا خواستگاری سنتیم یکی از یکی داغون ترررر امروز یکی اومده گفته من میام میگیرمش ولی عقد نخاد عروسی نخاد تو خونه مامانم زندگی کنه مادرم پسره پرستاری شو بکنه😔😔😔😔 سوال من اینه چرا من خودم میخام انتخاب کنم اونجوری میشه سنتی م داغونننن ... من خانوادم سطح بالا هست پدرم معاون شرکت بوده بازنشسته شده
خودم دانشگاه رفتم شاغلم ( معلمم) سنم ۲۲ . ن تیپم بده ن اخلاقم قیافمم خوبه
ناراحت میشم از این همه تنهایی .... من بااین شرایط باید اینجور خواستگارایی داشته باشم؟؟؟
دلم میخواد با یکی باشم باهاش رشد کنم زندگی کنم عاشق باشم بعد ازدواج کنم اما خب چکار کنم ک دست رو هر کی میزارم خانوادش منو نمیخان😔😔😔😔