سلام به همگى من عضو جديد هستم
اينجاا هستم چون نياز دارم به تجربه و نظراتتون لطفا پيام من را بخوانيد و نظر خودتونُ برام بنويسيد
پيشا پيش ممنونم كه وقت ميزاريد و اين متن طولانىُ ميخونيد
خب من ٣٦ سالمه و يكبار ٥ سال پيش جدا شدم
سه سال پيش با اقايى كه از خودم ١ سال بزرگتر هست اشنا شدم در همون ابتدا بهش گفتم كه من خواستار رابطه هدفمندم و ايشون هم گفتم من هم همينطور ، طى سه سالى كه با هم بوديم ايشون هيچ وقت حدو مسئله ازدواج مطرح نكرد در شوخى گاهى ميگفت ولى بطور جدي نه ( اين هم بگم كه رابطه جنسى بين ما در حد بوس و بغل بوده پس بخاطر سواستفاده جنسى رابطمون طول نكشه) فروردين امسال بهش جدى مشخص كنيم تكليف رابطرو گفت اكى نظر منم همينه… خرداد گفتم پس چىكار كنيم چرا من همش بايد بگم و ياداورى كنم و خودت به فكر نيستى باز گفت باشه و بازززززز خبرى نشد تير ماه گفتم پدرم گفته يك هفته فرصت دارى كه به من بگى ميخواين چيكار كنين … اول ساكت شد و كمرنگ بعد چند روز اومد كه منم اين رابطه واسم مهمه از حرفاش فهميدم كه دودلِ مثل هميشه گفتم بريم پيش مشاور استقبال كرد. خلاصه رفتيم ١٠ جلسه مشاور ازدواج بى نتيجه… هيچى عوض نشد و اخر ول كرديم مشاورُ
شد ماهِ مرداد گفت ٢ هفته بهم فرصت بده ميگم بهت ! گفتم يعنى تو فكر ميكنى به من جواب بدى بعد سه سال هنوز مرددى غافل گير شدى كه نميتونى تصميم بگيريى گفت بعد دو هفته ميگم
١١ مرداد اينارو بهم گفت و گفت دوسم داره ِ و سريع خبر ميده… روزا گذشت ١ روز مونده بود به تموم شدنِ دو هفته خودم مسيج دادم چيشد پس
گفت تو چرا عجولى و الىُ بل اين همه عجله واسه چيه ،،، كُلى مسيج داد ك الان درگيريى دارم بايد فكرم ازاد بشه فكر كنم … باز روزا گذشت.. شد اواسط شهريور اهنگُ متن عاى غمگين دلتنگى ميفرستادم فقط لايك كردم بعد چند روز باز خودم مسيج دادم چي شد !! گفت هفته ديگه قرار ميزاريم حرف ميزنيم.. هفته ديگش باز خبرى نبود ازش منِ بي غرور بهش مسيج دادم خسته شدم از انتظار خودم ميام حرف بزنيم بعد ٢ ماه همو ديديم… كوتاه گفت من تا اخر سال ميام جلو!! گفتم اين همه مدت فكر ميكردى كه يه تايم بهم بدى الانم ميگى تا اخر سال ميام جلو!!! من نميتونم بهت اطمينان كنم به بابات بگو زنگ بزنه به بابام كه بدونم رابطه جديه گفت اكى دو روز د
ديگه خبر ميدم شب با بابام حرف ميزنم…. از دوروزى كه گفت يك هفته گذشت بهش ويس دادم با ناراحتىُ گريه كه اگه منُ نميخواى چرا بازيم ميدي راحت بگو برم چرا دروغ ميگى امروز فزدا ميكنى… گفت همه چيُ خراب نكن گفتم تا اخر سال ميام جلو!!! اين اخرين مكالممون بود ٧ روز پيش
من خيلي گيجم!!! لطفا بهم بگيد چيكار كنم
من عجولم؟ يا اون منُ سر كار گذاشته؟ با خودم عهد كردم ديگه اصلا و ابدا من بهش مسيج ندممم خيلي با خودم دارم ميجنگم و ناراحتم اصلا درك نميكنم چرا بايد دور باشه و تصميم بگيره …
اينم در انتها بگم كه هى توو اين مدت بهم ميكفت بايد اوضاع ماليمُ سروسامون بدم و دروغ يا راسترهمش تكرار كرده كه ميدونه بهتر از من نمياد توو زندگيش