خواهرشوهرم،خطاب به خواهرم که مریض بود گفته اونکه پاش لب گوره😞...دختر عموی شوهرم برامون خبر آورد از سادگیش اینم اومد جلو خواهر مریضم گفت که اینجوری گفته منم دیدم اون لحظه چه حالی شد خواهرم😭
الان خواهرم فوت شده و یاد اون حرفا میوفتم و شدید دارم میسوزم و حالم خرابه همش منتظرم تقاص اون حرفاش و دل شکستناش رو پس بده و من ببینم به چشم خودم پر خشمم پر کینه کاش خدا جوابشو بده واقعا دلم شکسته با من بد هستن ،من براشون بد هستم باشه ولی انتطار نداشتم به خواهر مریضم چیزی بگن
(مطئنم این حرفو زده چون بارها خانواده ی شوهرم روبرو خودم به من نفرین کردن که الهی مثل مامانت سرطان بگیری بمیری یا اینکه چون آدمای بدی هستین مامانتون سرطان گرفته و بی مادر شدین...کلا زیاد ضعف هاتو میزنن تو ذوقت به اون یکی خواهرم گفته بود بچه ت سقط شده حقته لایق بچه نیستی با این وجود یه سال بعد خودش بچه دار شد البته خودشم بچه اولش مرده دنیا اومد)
شما جای من بودین چه حالی میشدین؟بعضیا چجور جرئت میکنن اینجوری تو روی طرف کمود و کاستی ها رو به رخ بکشن و از خدا نترسن از اونور خدا هم جوابشون نمیده چرا آخه؟