من بش گفته بودم گفت بکن قشنگ میشه
ولی وقتی فامیلاشو میبینه اینجوری میشه تا دو سه هفته باید تحمل کنم و همش دلم بشکنه
ظهر میگفت با خواهرش رازایی داره ک کسی نمیدونه با همون عمه ای که انقد به من بد کرده که...گفتم چی گفت بتو ربطی مگه داره گفتم پس رابطه منو عمم(عمه ای که خیلی باش صمیمیم)هم به تو ربطی نداره گفت به من چ
الان زنگ میزنم به عمم بهش میگم تا زنگ بزنه باش دعوا کنه...چرا انقد دلمو میشکنن من خیلی ناراحتم...همش دلخوشیای کوچیکو ازم میگیره با سختگیریاش بهم اعتماد نداره چون همون خواهری که به من بد کرده دخترخوبی نبوده و میترسه من مثه اون شم...در صورتی که من هنوز معنی خرابو نمیدونم انقد سادم و مثبت، خیلی دلم میشکنه کسی بهم اعتماد نداره