بچه كه بودم هميشه تو كوچمون بازي ميكردم و اين ريتم هرروزه زندگيم بود
يه روز تو همون كوچه يه پسر بچه ازم خواست با دوچرخه هولش بدم ،ميخواست سرعت بگيره اما نتونست اون سرعت رو كنترل كنه و خورد زمين و سرش شكست .
خيلي ترسيده بودم و همش با خودم زمزمه مي كردم خودش خواست خودش خواست..
هرچي بزرگتر شدم بيشتر از اتفاق اون روز درس گرفتم كه نبايد هول داد ،نبايد به كسي
كه لياقت و شايستگي كمك نداره كمك كرد نبايد به كسي تو مسيرش سرعت داد تو ميدوني يه كمكه اما همه جنبه ي كمك ندارن ...
-منو بشنو...🌾