مامانم و داداشم رفتن کربلا بعد منم امروز اومدم موندم خونشون که کارارو بکنم هم اینکه غذا بپزم برا بابام بعد بهش میگم که یه گوسفند بخر براشون قربونی کنیم زشته بار اولشونه رفتن شروع کرده میگه من پولم کجا بود چجوری بخرم ندارم و فلان مامانم رو چندین ساله ازدواج کردن هیچ جا نبرده الانم دو تایی رفتن این جوری میکنه خب اونا هم میان ناراحت میشن فک و فامیل هم خاله زنکن حالا من موندم این وسط ما هم میخواستیم یه بنر بزنیم.
میگم الان قربونی نخره ما هم بنر نزنیم؟