خیلی اوضاع بدی شده بعداز رفتن مادرم... 3 سال شد که رفته ولی من هنوز باور نکردم.... خیلی غصه میخورم... خیلی دلتنگشم... خیلی اونو کم دارم.... خیلی بعداز اون تنهام.... حرفای دلم رو نمیدونم به کی بگم.... همه حرفها ، غصه ها ، حدیثها جمع میشه تو دلم تا میام به شوهرم بگم یه بحث دیگه ای پیش میکشه و اخرش دعوا میشه یا باید زنگ یکی از اقوام بزنم که اوناهم خیرخواهت نیستن و حرفت رو پخش میکنن... مجبورم همش با خودم حرف بزنم... خیلی عصبی شدم.... بعداز مادرم انگار برکت از زندگی و عمر من رفته... دیگه دلم گرم نیست ... چون تا بود میدونستم همیشه دعای خیرش باهامه ولی الان... غصه خودم و خانواده بی حضور مادر رو هم دارم که هرکدوم یه جور و من ... باید تظاهر کنم قویم.... قوی... ....
بچه ها برا سلامتی همه پدرمادرا.. برا شادی روح رفتگان و برای ارامش قلب و زندگی همه دعا کنید خواهش میکنم....
شاید .... وقتی دیگر.... نتوان بود و نوشت...