۲۸ سالمه بعد نود بوقی یه خاستگاری میخاد بیاد منو بگیره
بابام بیخیال اصلا اقدامی نمیکنه برا ازدواجم
نمیاد بپرسه و پیگیر بشه زندگی و جهاز جور کنه حتی مقدمات خاستگاری بچینه دیگه خودن آمدم صدا میگم جم کنید من میخوام شوهر کنم ....حس بدی دارم حس بی کسی
منم نمیتونم تو این خونه بمونم خیلی شرایطی بدی دارم
باهاش دعوام شده و امید دارم یه ادم خیر بیاد کمکم کنه عروسی کنم برم ....
کلافه ام و دروس رفتم پیش روانشناس ....
کی با باباش قهره؟