یادم افتاد سه ماه پیش کرونا گرفتم رفتم بیمارستان نصفه شب شوهرم بادخترم تو ماشین موند تا اونا نیان بگیرن خودم سرمو بردم زد رو تخت دراز کشیده بود 
روبروم یه مرده زنشو آورده بود اونم سرم داشت بالاسر زنش بود  دیدم یه لحظه زل زده به من بدجور 
جوری قاطی کردم خ استم یه چیزی بگم بخدا دلم واسه زنش سوخت گفتم مریضه باشه
بلند شدم با سرم محکم پرده رو کشیدم درحالیکه با عصبانیت تو چش یارو زل زده بودم اه اه