2777
2789

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

وای الهیییی دوست منم روز اول دانشگاه جلوی اون همه ادم همین اتفاق براش افتاد🥲🥲🥲🥲و من مردم از خند ...

بخدا اگ بهم می‌خندیدن  دعوا راه مینداختم  

خوشبختانه   آدمای خوبی بودن  چنتا دختر اومدن کمک

من ترم دو اینا بودم بعد یه استاد داشتیم اشنا من بود کلا همه رو هم پاس میکرد من باهاش فیزیک داشتم روزی که اولین جلسه بود رفتم سر کلاسش متوجه شدم یکی زیر میز استاد هست داره کارا پرژکتور میکنه من فکر کردم بچه ها کلاسن خلاصه نشستم سر کلاس بلند بلند گفتم اره بچه ها این استاده اشنای ماست همرو پاس میکنه بابا برگه سفید بدین ۱۰ میده یهو استاد از زیر میز اومد بیرون گفت کلاس خانم رضایی منتقل شده بالا اینجا کلاس دیگست 🥹اخرم گفت درضمن برگه سفبد ۱۰ نمیدیم😂😂😂الانم حتی ارشد باهاش کلاس دارم باهام خوبه خداروشکر ولی فکر کنم یادش نرفته

من تمام مدتی که دانشگاه بودم سوتی میدادم  یعنی کل کلاس دست و پا چلفتی بودیم  😂

نویسنده ها عشق را بزک کرده اند، زشت و زیبا کرده اند،به ان صورت داده اند. هوگو میگوید:بسیاری ادم ها اگر عشق را در داستان ها نخوانده بودند هرگز عاشق نمی شدند./ کاش میشد جایی در پس کوچه های این شهرِشلوغ تورا یافت…مثلا یک عصر دلنشنینِ بهاری، درکافه ای مشرف به رودخانه،هنگام خوردن قهوه ای تلخ چشم در چشم شویم../ یاالله احلامنا بین یدیک.. فحققنا   

با یکی از پسرای دانشگاه رل زده بودم البته اون موقع رل مل نبود رفیق شده بودم  بعد خیلی غیرتی بود استاد اگه میخواست از من سوال بپرسه اون جوابش و میداد   

وای بر من تو همانی که امیدم بودی💔
چرا جدا شدین پس☹️

یه اخلاقای خاصی داشت از لباسام ایراد می‌گرفت خیلی تعصبی بود نمیذاشت با کسی حرف بزنم با دوستام برم بیرون منم حوصلش و نداشتم   

وای بر من تو همانی که امیدم بودی💔

سرجلسه امتحان بودیم . شانس من صندلی کنارم خالی بود سرم پایین بود داشتم جواب می دادم .و یه لحظه متوجه شدم صندلی خالی که کنارم بود انگار کسی نشسته  . .دیدم گوشی دستشه یواش گفتم چطور گوشی آوردین من که هر جا قایمش کردم نتونستم بیارم ترسیدم .اون خانم خیلی ریلکس گفتن بله درسته نباید بیارین .یه لبخند ژکوند(ملیح) زدم سرمو برگردوندم رو ورقه .

 تازه فهمیدم چه سوتی دادم .

ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792