سلام عزیزم .
منم خانوادم مثل خانواده شما بودن . من تو تلگرم یه برنامه چت بود . تو اون با همسرم آشنا شدم .
این آشنایی به دوستی کشید . من خودم ترکم و همسرم فارس .
ما باهم یک ماه دوست بودیم که همسرم گفت قصدش ازدواجه و شماره مادر منو گرفت و داد به مادر خودشون .
و ایشونم زنگ زدن برای خواستگاری که مامان من گفت که تشریف بیارید .
ما از قضیه ی دوستی به کسی نگفتیم . هیچ کس نمیدونستم . فقط همسرم به مادرش گفته بود که منو تو محل خودمون دیده و خوشش اومده و شماره مامانمو از من گرفته .
همه باور کردن . گذشت تا بعد عقدمون . یبار با مامانم تنها بودم و واقعیتو بهش گفتم .
مامانم چون عقد بودیم چیزی نتونست بگه و فقط خندید .
ولی بابام نمیدونه