بعد ماه رمضون میخواستن برای عقد برنامه بریزیم که پدربزرگش فوت شذ و کنسل شد، حالا هم میگم بعد صفر باشه و گفت باشه میگم پیش خانوادم
هر بار میام از عقد حرف بزنم با ذوق، میزنه تو برجکم و دلم میشکنه میگه حرفشو پیش نکش
امروز بهش گفتم شروع کرد دعوا کردن که چرا هی میگی مگه حرف حالیت نمیشه
منم گفتم خب اگه منو نمخای بگو من تکلیف خودمو بدونم
برگشت گف من میخامت ولی وقتی میگی یادم میفته با حقوق ۵ تومن نمتونم کاری کنم(باباش خیلی پولداره ولی این ازش پول نمیگیره و خودشم تازه سال دوم معلمه)
خرج دانشگاه ازادمم برا ارشد ۴۰ ۵۰ تومنه
من از پس خودم برنمیام چه برسه به تو
منم خیلی دلم شکست ، گفتم خب از اول فکرشو میکردی من الان شدم مسخره ی تو
بعدم گف بعد صفر خب عقد میکنیم مجبورممم . منم خیلی دلم گرفت و ناراحت شدم گفتم اصلا دیگ نمخام بیاین چیزی که زیاده پسر من چیکنم اخه تورو یه روی خوش نداری عرضشو نداشتی از اول فکرشو میکردی
بعد بش گفتم گمشو فقط، و اون زودتر بلاکم کرد منم کلا از همه جا بلاکش کردم
بنظرتون الان چیکار کنم؟ اشتباه کردم من؟