دلم شکسته حرفهام توسینه سنگینی میکنه چند ماه پیش شوهر خواهرم تویه جایی که جز خانوادمون کسی نبود طلاهامواز کیفم دزدیده بود بماند چقد اذیت شدم ولی با شکایت پس گرفتیم خواهرم خیلی تلاش کرد میگف کارشوهرمن نیس از شوهرش دفاع میکرد ولی با شکایت پس دادن هیچ کس از خانوادم پشتم نبود جز پدرم همه با اینکه میدونستن کاراونه میگفتن از حقت بگذر ابرو نبر الان خواهرم از من کینه ای هست همه خانواده روهم علیه من پر میکنه هیچ کس از خانوادم دوسم ندارن من خیلی تنهام میگن باید مواظب کیفت بودی عوض اینکه من دلخور باشم اون از من دلخوره دوهفته از ماه خونه مامانم هست بخاطر کار شوهرش به مامانمم میگه اونو نذار بیاد اینجا ،امروز خیلی گریه کردم مادرم منو نمبینه دلمو میشکنه نمیگه توهم بیا خونم میرم هم محل نمیده شما جای من بودین چیکار میکردین