از وقتی بدنیا اومده فقط برام استرس آورده . اولا هیچ شباهت ظاهری به من نداره همه چیزش انگار زنای سمت شوهرم. وقتی با شوهرم ازدواج کردم از ظاهر زنای سمت شوهرم بدم میومد چون زناشون از مرداشون زمخت تر و مردونه ترن الانم دخترم انگار پسره اندامش انگار اندام یه مرد بالغه. میبینمش احساس میکنم بچه یکی از اونارو فقط تو شکمم حمل کردم ولی تخمک از خودم نبوده . از وقتیم بدنیا اومده هر روز یه داستان داشته از اول غذا نمیخورد بعد یبوست کولیک رفلاکس... الان چند وقته اعتصاب غذا کرده هی این دکتر اون دکتر دائم سر بچه باهم جنگ داریم سینمو نمیگرفت کلی مشاوره گرفتم با هر روشی اجرا کردم نگرفت حالا شوهرم میگه تقصیر توئه باید میزاشتی گرسنه بمونه تا بالاخره سینتو بگیره شیر خشک دادی شیر خشکی شد. الان نه سینه میگیره نه شیشه میگیره شب تا صبح درگیرشم این دکتر اون دکتر آخه بچه ندیده بودم از مکیدن بدش بیاد دو ماهشه یبار هشت ساعت بیدار بود گذاشتم گرسنه بشه که شیشه یا سینه رو بگیره آخر بعد هشت ساعت هم نمیخورد دیگه من نمیدونم چکار کنم از دستش روانی شدم