امشب ینی همین چن دیقه پیش تولدت خواهرم بود بعد داییم گفت عکس بگیر من حواسم نبود با ی حالتی گفت ایناز عکس از بچه بگیر ن بعد من گرفتم ابجیم داشت کیک تیکه میکرد بازم حواسم نبود داییم گفت ندا ی عکس از بچه بگیر ک ایناز عکس نمیگیره همش بای حالتی میگفت انگار از دستم ناراحت بود همشم بخاطر استوریامه چون لستوری غمگین میزارمچون هیچوقت خوشحال نیستم استوریام همه از حال بدمه داییم زنگ زد گفت مگه ت چن سالته ک اینا میزاری چیکار کنم داییم خیلی دوسم داره واسه همین روم حساسه من هیچوقت خوشحال نبودمو نیستم نمیدونم چیکار کنم الان ی حسی دارم ک حتی نمیدونم چطوری توصیفش کنم فقط میدونم در کنارش ی بغض هم هست