من هفت سال با خانواده همسرم هیچ دعوای نداشتم بعد هفت سال دقیقا روزای اول زایمان خواهر و مادرش الکی باهام دعوا میکردن مثلا یه روز که دخترم گریه میکرد واسه شیر خواهرشوهرم نمیداد بچه رو شیر بدم میگفت زیاد شیر دادی دل درد گرفته باید ببرمش دکتر گفتم نه گشنس ولی داد زد نمیدم منم عصبانی شده بودم فقط گفتم اوکی حق با توعه فقط بچمو بده ،شیش ماهه تمام شوهرم سر فقط این حرف باهام قهر کرد
مال تو سر خانوادش باهات بد شد مال من چون خانوادش منو اذیت میکردن از مال و اموال گذشت پنج ساله ندیدتشون شوهر من تک پسر بود تو پر قو بزرگ شده بود تو این پنج سال چقدر سختی تحمل کرد ولی یکیارم نگفت پشیمونم همیشه میگه فروغ باشه دنیا هم نباشه راضی ام
به خدااااا ماساژ دادن خیلی سخته خیلی انرژی میبره
من دیگه گریم میگیره شوهرم میگه ماساژم بده
متنففففرم از این کار
منم میپیچونم
والا
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
