مخصوصا در مورد بچه هام. الان دخترم یکماهشه و رفلاکس و کولیک داره. این مسئله برام شده کابوس زندگیم. تا یه چیزی میشه از خواب و خوراک میوفتم و زانوی غم بغل میگیرم و خیلی بزرگش میکنم و هول میشم. خسته شدم چجوری یکم بیخیال شم
وتی دیت رو دلم نزار که خونه.دیشب سر همین مسئله کلی به دوست صمیمیم غر زدم که تو چرا از کوه کاه میسازی.بدیهی ترین و طاده ترین مسائل زندگی رو انقددددددد بزرگ میکنه که دلم میخواد دوتا بزنم پس کلش😐
زمانه صبورت میکنه .انقدر مشکلات بزرگتر میاد پیش روت که مجبوری صبور باشی
ما را از “چوب خدا” ترساندندولی…به “بوسه خدا” امیدوارمان نکردنددر حالیکه خداوند کلامش را با “الرحمن و الرحیم” آغاز می کندبارش بوسه های “بی منت” خداوند را برایتان آرزومندم
وتی دیت رو دلم نزار که خونه.دیشب سر همین مسئله کلی به دوست صمیمیم غر زدم که تو چرا از کوه کاه میسازی ...
دست خودش نیست. الان من برای رفلاکس دخترم تمام شب بیدار بودم گریه کردم. البته کم چیزب نیست چون اذیت میشه دلم براش کبابه. ولی کلا همینجوریم یه اتفاق کوچیک منو میترسونه
نمیشه نام برد همشو. اما اونی که در حال حاضر داغونم کرده مشکلات دخترمه. من یه پسر 7 ساله دارم تمام عمرش مریض بود و هست الانم داره سرفه میکنه تازگی کرونا گرفتیم. از روزی که دنیا اومد مدام بلا سرش میومد بهت بگم ماهی دوبار بیمارستان بوده دروغ نگفتم. دیگه خسته شدم روحی و جسمی کشش ندارم. الان دخترم رفلاکسیه. تو بیداری شیر نمیخوره اما برای شیر گریه میکنه خیلیم اذیت میشه اما من ظرفیت اروم بودنو دیگه ندارم. دارم دق میکنم براش