بخاطر اذیتایی ک خانواده شوهرم کردن بخاطر اینک هنوز شوهرم پیشتشونه حتی ی بار هم ب روی خودش نمیاره بخاطر خودش ک ۲سال نامزدیو زهر من کردن حتی هنوز ک هنوز ی بار نگفته پاشو بریم بیرون بچرخونمت نامزد ک بودیم ۳هفته یا ۲هفته ی بار می اومد خونه ما ک اصلا درست حسابی نمی اومد هربارم می اومد میگفتم میگف نمیتونم فردا میام میبینمت برمیگردم در این حد یعنی حتی من میرفتم خونشون اصلا باهام حرف و اینا نمیزد هیچی فقط تو خونه میشست تا موقع خواب ک اونم میگرف میخوابید هنوز ک هنوزع یادم می افته گریم میگیره با اینهمه کاری باهام کرده هنوز نمیدونم چرا دوسش دارم دلم میخواد بمیرم حتی کسیو ندارم باهاش حرف بزنم😔😔