زن تحصیل کرده و خوش اندام و خوش قیافه گرفت.دقیقا چیزی که میخواست.قد بلند و...راه دور یعنی خونوادم پیشم نیستن و یه جورایی بی خونوادم و هربلایی سرم بیاره هیچکی نمیفهمه و به دادم نمیرسه.توی تعداد و جنسیت بچه ها چیزی که میخواست شد.اسمایی که اون دوس داشت شد.مادرش زورگویی میکنه برام.خودش خیانت میکنه و محلم نمیده و خونوادمم حمایت نکردن جداشم..حالا سالهاست که دارم میسوزم بخاطر یه انتخابی که من از رو صداقت انجام دادم ولی نگو اون فهت خط سرمو گول مالید و با دروغ باهام ازدواج کرد.مدرک و خونه و ماشینو دروغ گفت و بعد ازدواج فهمیدم دروغه که باز با چرب زبونیاش دوسش داشتم تا بعد بچه که خیانتاشو فهمیدم و وقتی به خونوادم گفتم حمایت نکردن.وقتی هم چیزی ازش میفهمم و اعتراض میکنم منو میزنه له میکنه.فقط مرگش آرومم میکنه و جبران همه نداشته هام میشه.کاش بمیره..کاش...سالهاست زندانیشم.خدا نیست و نابودش کنه متنفرم ازش