وااای چقد شبیه سزارین دوم من شدیییی بگردمت الهی خدا لعنتشون کنه
منم سر دومی از ترررس بدنم کبود شده بود یخ کرده بودم چقد حالم بد منو بردن اتاق عمل ساعت 8 صبح نفر اول اومد آمپول بیحسی بزنه یه مرده من ترسیدم دست یه پرستاره گرفتم گغتم توروخدا میزنه دستمو بگیر با حالت التماس ولی دستمو هل داد
دکترمم ناخنای بلند قر و. فری دراز کشیدم بعد از تزریق بی حسی شروع کرد ب بتادین زدن منم از اینه لامپ بالا سرم نگاه میکرذم و از ترس نفسم بالا. نمیمو دیگ یه پرده کشید جلوم تیغو ک. کشید حس کردم جیغ کشیدم ک من بی حس نیستم ولی اهمیت ندادن ناخنای بلندشو حس میکردم تو شکمم