خیلی احساس تنهایی میکنم هیچ دوستی ندارم حتی ی خواهر دارم دوس نداره بیاد پیشم کنار مادر شوهرم دارم زندگی میکنم الان مسکن ملی ثبت نام کردیم حالا چند سال دیگه میریم توش شوهرم خیلی ب مادرش وابستس و نمیتونه ازش جدا بشه مادرش هم اذیتم میکنه بی احترامی میکنه فکر کنید تو ی خونه هستم اما اصلا باهم حرف نمیزنیم از روزی بی احترامی بهم کرد دیگه نرفتم خونش باهاش سررد شدم قبلا خیلی باهاش با محبت بودم ولی وقتی دیذم جواب خوبیهامو مثل ی کلفت داد بدم ازش میاد هر روز دلم میخواد از این خونه برم دارم واسه استخدامی خودمو اماده میکنم با ی بچه کوچیک شیر خوار خیلی سخته درس خوندن میگم اگه برم سر کار یا از این خونه میرم یا دیگه استقلال مالی دارم ازش جدا میشم خیلی سخته پیش مادرشوهری زندگی کنی ک ادم حسابت نمیکنه بگید باید چی کار کنم
تو هم ادم حسابش نکن .
بهترین راه همون درس خوندن و جدا شدن از خونواده شوهره!
باید از همون اول شرط میزاشتی برا شوهرت که خونه جدا باید زندگی کنم
تو رو خدا اونایی که میخواید ازدواج کنید حواستون رو جمع کنید شوهراتون وابسته خانوادش نباشه!
چقد بدم میاد از این مردا🤢!
اصلاااا نباید تو یه ساختمون باشید حتی اگه خانواده شوهرتون از خانواده پیامبرا باشه! (خانواده زن هم از این نظر نباید باهاشون زندگی کنید! فرقی ندارن هیچکدوم)
میدونمم...
من مادرشوهرم خوبه اما خواهر شوهرام دقیقا همینن...
من اصلا نمیرم خونه هیچکدومشون.. فقط خونه پدر شوهر!
اوایل عروسی زیاد میرفتیم ولی الان چندین ماهه دیگه نرفتم! هر وقت برم خواهر شوهرام همه جمع میشن میگن باید فلان کارو کنی، اینو بشوری اینو ببری اینو بیاری حالمو بهم میزنن
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
