ازدواج من اجباری بود ،من خیلی درس میخوندم رتبه کنکورم ۷۸۰۰بود شوهرم نذاشت برم شهر دیگه تازه دوران نامزدی و عقد که بودم نتونستم بخونم همه میگفتن پزشکی روی شاخمه ،مجبور شدم شهر خودمون برم دانشگاه یه رشته چرت ،استادهای دانشگاهم به شوهرم میگفتن حیف خانمت بااین استعداد که اومده این رشته ،الان که نه شغلی نه علاقه ای، نه جایگاه اجتماعی ،همش میگم کاش حداقل عشققققققق بود این وسط