امشب بهش پیام دادم

تو تایپیکای قبلم گفته بودم الانم خلاصه میگم، با یه آقایی دو سال و نیم تو رابطه بودم قصدش ازدواج بود خانوادم چون فهمیدن باهاش دوست بودم خیلی خوششون نیومد و هر دفعه که میفهمیدن هنوز باهاشم به زور کتک و فحش جدامون میکردن، مشکلشون این بود که این آقا ام اس داره، و دفعه آخری که فهمیدن زنگ زدن بهش و تحقیرش کردن، با اینکه وضع مالی اون از ما بهتره ولی به خاطر بیماریش دلشو شکوندن😔 من دقیق نمیدونم چیا گفته بودن چون اون روز خونه نبودم، خودش هم در همین حد بهم گفته بود که به خاطر بیماریش و اینا سرکوفت زدن بهش و به خودش و خانوادش فحش دادن، حالا بعد تقریبا دو ماه بهش پیام دادم خیلی جلوی خودمو گرفتم که ندم، که بیشتر ناراحتش نکنم ولی مگه دست خودم بود اینقد دلم تنگ بود براش هیچ جوره قانع نشدم پیام ندم، باهاش حرف زدم بهم گفت ول کن این قضیرو و حوصله شر و بحث ندارم، گفت حتی از خودمم متنفرم گفتم از منم متنفری ولی جوابی نداد هرچی بهش گفتم فقط یه کلمه بگه دوسم داره یا نه چیزی نگفت گفتم اگه بدونم دوسم نداری دیگه هیچوقت بهت پیام نمیدم بازم چیزی نگفت، چن دقیقه بعدش دیدم بلاکم کرده😭 همش از خودم میپرسم آخه مگه من چیکارش کردم که حتی حاضر نیس دیگه باهام حرف بزنه، من حتی نمیدونم اون روزی که خانوادم زنگ زدن به خانوادش چیا گفتن، حق دونستن اینو هم ندارم؟ امشب دیگه مطمئن شدم دوسم نداره