یبار صبح بود میخواستم برم بیرون شدید خوابم میومد
همونطور که راه میرفتم حس کردم یه چیزی اومد جلوم فک‌کردم سگه چنان جیغی کشیدم که حنجرم پاره شد همشم داد میزدم چخه چخه
یهو دیدم یه مرد وایساده روبه روم،میگفت خانم چته ترسوندیم😐گفتم ببخشید فک‌کردم سگه
یباربادخترخالم نشسته بودیم روزمین وتکیه داده بودیم به مبل،،بعددخترخالم دامن پوشیده بود،،پاهاش ازهم بازبودوشرتش کامل پیدابود دامنم رفته بودبالا،،دخترش کوچولوعه گوشی من دستش بود،دقیقاازهمین قسمت مامانش عکس گرفته بودودست زده بود داشت ارسال میشید برای پسرعموم،صورتشم معلوم نبود،،خدارحم کرد یهوکارپیش اومدگوشی ازدستش گرفتم،،وگرنه پسرعموم فکرمیکردمن عکس اونجاموبراش فرستادم،،این پسرعمومم هم قبل ازازدواج خواستگارم بود
یبارم تو خونه تنها بودم داشتم کرانچی میخوردم..یهو یه سوسک دیدم😭 هعی میومد دنبالم منم جیغ میزدم و داد میزدم عوضی نیا نزدیکم نیاااا کثافت نیا جلو میکشمتااا😭😭روز بعدش همسایمون به بابام گفته بود دخترت دیروز خیلی گریه میکرده دزد خونتون نزده؟؟
من با پسرخاله ها و..شوخی زیاد میکردیم تو راه پله ها میخندیدم و فحش بد بد و..همسایه اومد بهم گفت چقدر حرف میزنی اسایش نزاشتی برامون گفتم چی ها چی میگی😭الان باور کرده من خنگم
چند روز پیش واسه محرم داشتن شربت میدادن بعد یدونه‌گرفتم طعمش خوب نبود گفتم خب دیگه رفتم جلوتر میندازمش سطل اشغال
داشتم از کنار خیابون میرفتم پام گیر کرد به یه میله سکندری خوردم لیوان از دستم پرت شد ریخت رو یه آقا
کت شلوار اون بیچاره ام داغون کردم
شب خواستگاریم چای رو ریختم روی پای پدرشوهرم😂
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
39 ثانیه پیش
45 ثانیه پیش
49 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
