2777
2789
عنوان

مادرم عاشق شد

557 بازدید | 19 پست

مادرم در سن ۷۱ سالگی عاشق شد. در سن ۷۱ سالگی عاشق جوانکی سی و چند ساله شد. یک روز همه فرزندانش را دعوت کرد و بعد از کلی افاضات و صغری و کبری چیدن گفت که عاشق شده، عاشق جوانکی سی و چند ساله. هر چهار عروسش تا شنیدند بلند شدند و کف زنان و سوت زنان و قهقهه زنان رفتند سمتش و بوسیدندش و تبریک گفتند. برادرم نگاهم کرد. آن یکی برادرم نگاهم کرد. خواهرم نگاهم کرد. آن یکی خواهرم نگاهم کرد. و من همه را نگاه کردم و رفتم در فکر مادر هفتاد و یک ساله تازه عاشق شده ام. تصورش را کردم که مادرم دست در دست جوانک سی و چند ساله بروند کافی شاپ و کاپوچینویی سفارش بدهند و جوانک بسته ای کادوپیچ شده از جیبش در بیاورد و بگیرد سمت مادرم و بگوید تقدیم به عشق محبوبم و مادرم بگیرد و با شور و شوق بازش کند و ببیند که هدیه جوانک سی و چند ساله از این عروسک های موزیکال سرامیکی زلف افشان است که عروسک با لباس پرچین بلند دور خودش آهسته می رقصد و مادرم چشمانش پر از اشک شادی شود و جعبه را ببندد و بگذارد روی قلبش و به جوانک بگوید ممنونم عشق محبوبم. من غرق این افکار شدم در میانه بهت چهار خواهر و برادر دیگرم. نه زبان نرم و نه زبان تلخ و تند ما حریف خواسته مادر هفتاد و یک ساله ام نشد و عشق شان به ازدواج کشید. برادر بزرگم همه دارایی اش را فروخت و از شهرمان رفت. خواهر کوچکم را دامادمان طلاق داد که مادرت زنی هرزه ست و من با هرزه زاده زیر یک سقف زندگی نمی کنم. اما مادرم بهایی نداد به هیچ کدام از این ها و خوب و خوش بود با شوهرش. من گوشه گیر شدم و از کلمه مادر ترس داشتم و خوف و بیم و هراس. آن یکی برادرم موهایش یک شبه سفید شد و فقط من بودم که گاهی میرفتم سری به مادرم میزدم.

پدرخوانده ام ده سال از من کم سن تر بود. و چه دردناک بود که پسری از پدر یا ناپدری اش بزرگتر باشد اما عاشق هم بودند. مادرم را تر و خشک میکرد و نازش را با هزار قلم و رقم می کشید. اما من همیشه دلتنگ بودم چه پیش مادرم چه دور از او. شبی باغبان باغ پدر اصلی مان دو جعبه سیب آورد و گفت که امسال همه درختان باغ سرمازده شده اند و محصولی نبوده غیر این. و من فردا عصرش یک جعبه سیب باغ پدر اصلی مان را برداشتم و بردم در خانه مادرم و حرف باغبان را برایش تکرار کردم. حالا که دارم اینها را می نویسم چند سالی گذشته از فوت مادرم. از پدرخوانده ام خبری ندارم. برادرم هنوز روی برگشتن به شهرمان را ندارد و خواهرکم هنوز در بیم و امید برگشتن به خانه شوهر سابق اش. اما یک چیز را خیلی خوب فهمیدم. چه در مردها و چه در زنها. چه در پیرمردها و چه در پیرزن ها. عاشقی نکردن برای انسان خطرناک است. مثل عقده و غده روزی سر باز می کند و می ترکد. مادرم معشوقه خوب و زیبایی بود اما پدرم بلد نبود عاشقی کند. مادر مرحومم می گفت پدرت حتی یکبار یک سیب از هزاران سیب باغش را جلویم نگرفت و حتی یکبار به من نگفت خانم و حتی یکبار به رویم نخندید. حالا که دور شده ام از آن سالها به عاشق شدن مادرم حق میدهم.

✨کاری ندارم کجایی چه میکنی، اما بی عشق سر مکن که دلت پیر میشود✨

تموم شدن رابطه تو جایی که اصلا انتظارشو نداری مث پروژه‌ایه که ساعتها روش زحمت کشیدی و قبلِ سیو کردن برق میره

یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.

اگر خودتون یا اطرافیانتون در گیر دردهای بدنی یا ناهنجاری هستید تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

احتمالا جوانک بخاطر همون باغ سیب اومده سراغ مادرشون😑😐😶

دیدی آن را که تو خواندی به جهان یارترین.... سینه را ساختی از عشقش سرشارترین ..... آن که میگفت منم بهر تو غمخوارترین .... چه دل آزار ترین شد چه دل آزار ترین...💔

کاری ب این متن ندارم و عاشق شدن،،، ولی ازدواج مادر واقعا آدمو میسوزونه🥲

وقتی میام نی نی سایت ی صلوات شمار دستم میگیرم و با نام و یاد خدا شروع میکنم ب صلوات فرستادن😁                

آره اصن زندگی بدون عشق مزخرفه

البته ن عشقای دوهزاری

افکار من دقیقا تو آهنگ بهشت تتلو خلاصه میشه. (BTS)نه میشناسمشون نه حتی 1 آهنگشون و شنیدم فقط حااال کردم بنویسم  BTS چون پسرای گروهش برام بانمکن.تتلیتی م بشدت با آهنگاش حال میکنم. شادمهریم خراااب😍ب قول تتل ببین اینا چی ن ک بینشون این منه تیکه پاره آدم ترینم. گاهی آدم با 1 اشتباه 19 نمیشه صفر میشه... خطاب ب حسودایی ک بخاطره اسم کاربریم بام بحث کردن ک واسه باره 100م ترکیدم دوباره همین اسم کاربری و گذاشتم😌انقدر ساز میزنیم ک زمانه برقصد ز ساز ما روزی رسد ک زمین خلاف بگردد زناز ما (شما حتی ایمانتونم بوی گناه میده) از بدا نترس چون میدونی چقد بدن از خوبا بترس چون نمیدونی چقد بدن...از خودم شرمنده شدم وقتی فهمیدم زندگی یک جشن بالماسکه بود درحالی ک من درآن با چهره ی واقعی حاضر بودم...(حتی اگر باتو مخالف باشم باز درجبهه ی تو می مانم. پس نترس).. این ک یه عده میگید چرا اکثرا میشناسنت چون از 97 عضوم.فقط97 بار تعلیق شدم😊بچه مشهد متعصب رو مشهدیااا😎😌عشقِ شله با قیمه فراوووون. یه بیماری دارم اسمش اینه(کُخ) ینی کخ دارم. فقط یه مشهدی میفهمه اسم بیماریمو😁😂من 0 و 100 م حدوسط ندارم یا مهربونم و خوش زبون یا یه روانیه سنگدل بددهن
احتمالا جوانک بخاطر همون باغ سیب اومده سراغ مادرشون😑😐😶

نکته ظریفی بود.

به امید دنیایی زیبا و سرشار از صلح و دوستی🤍 لطفا حرف منطقی و عاقلانه بزنید، تا حرف منطقی بشنوید. 
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز