با دوست پسرم که قصدمون اینه بعد محرم صفر عقد کنیم بعد ۲ هفته همو دیدیم ساعت ۱۰ رسید پیش من گفت ساعت ۱۱ باید خونه باشم بچه خواهرم میخواد بیاد ندیدمش.من اوم جا چیزی نگفتم ولی تو ماشین گفتم یه کوچولو بغلت کنم بعد چند ثانیه گفت بسه بریم دیرم میشه .منم باهاش دعوام شد گفتم یعنی نمیتونی ۵ دقیقه دیر بری .بعد گوشیم از عصبانیت نفهمیدم کجا گذاشتم گفتم در ماشینو بزن میخوام برم گفت صبر کن گوشیت پیدا شه گفتم نمیخوامش پیداش کردی بنداز سطل اشغال.برگشته میگه من با گوشی تو چی کار دارم من بر نداشتم .منم گفتم مگه من گفتم تو برداشتی من گفتم اون تنها وسیله ارتباطیمون بود بنداز اشغال .بعدم که گوشیم پیدا شد گوشیمو پرت کردم اون ورصندلی پشت .اخه دلم پر بود .چون تاسوعا وعاشورا هفته پیش ۳ روز ازم خبری نگرفت بعد ۳ روز اومد گفت چون گناه داشت ازت خبر بگیرم .منم دیروز دیگه گفت بسه بغل بریم ترکیدم.بعد بهم دیروز کفت وقتی یه چیزی بین ما دو نفر گم میشه یعنی چی؟منظورش این بود یکیمون برداشته. من بدتر کفری شدم زدم تو سر خودم .الان ناراحته ازم .امروز هم میگه با رفتار دیروزت اگه دوست نداشتم آروم آروم میزاشتمت کنار