2777
2789

سلام خلاصه ش میکنم حرفامو 

۱۲سالگی مامانم مجبورم کرد ازدواج کنم با پسر خالم نمیخواستمش مجبور شدم خلاصه منو به زور عقد کرد اونم منو نمیخواست شب اول محرم شدیم حتی بهم نگاهم نمی‌کرد گرفت خوابید صبحم رفت نیومد تا ۱ماه بعد جدا شدم ازش افسردگی گرفتم شب تا صب نمیخوابیدم داشتم دیوونه میشدم قبل پسر خالم همسایمون اومده بود خواستگاریم وقتی پدر بزرگم فهمید منو زود دادن ب پسرخالم بعد از اینکه ازش جدا شدم دوباره همسایمون اومد و گفت پسرم ازت خوشش اومده و ازین حرفا دوباره بیایم و منم تنها بودم گفتم باش (میدونم کار اشتباهی کردم ولی پشیمونی فایده نداره ) اومدنو ازش خوشم اومد حرفامونو زدیم خودشم جدا شده بود میگفت خیانت دیدم  ازین حرفا و عقد کردیم اوایل پسر خوبی بود اخلاقش و همه چیزاش من فقط ازش خوشم میومد همین 

بچه ها اگ دوس دارین بقیشم بنویسم منم قضاوت نکنین سوالی باشه جواب میدم 

بچه ها بعد مدت ها جاریمو دیدم، انقدررررر لاغر شده بود که اولش نشناختمش!
پرسیدم چیکار کرده که هم هرچیزی دوست داره میخوره هم این قدر لاغر شده اونم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم فستینگ گرفته منم زیره رو نصب کردم دیدم تخفیف دارن فورا رژیممو شروع کردم اگه تو هم می‌خوای شروع کن.

اوایل خوب بود ولی یه شب رفتم توی اینیستاگرام بهش پیام دادم به عنوان ناشناس ببینم پا میده یانه پیام دادم جواب داد باهام لاس زد منم نگفتم ک خودمم ب مامانمم گفتم مامانمم دعوام کرد گفت نباید این کارو میکردی دیدم بهم زنگ زد گفت میخوام بیام خونتون گفتم نه امشب نیا خیلی اصرار کرد باهم بحث کردیم دیدم اخر شب پیام داده من جلو خونتونم منم رفتم دم پنجره دیدمش رفتم پایین گفتم بیا توی خونه باهام حرف نمیزد یه بویی میداد دهنش فهمیدم عرق خورده بود فک نمیکردم همچین ادمی باشه مست مست بود اوردمش خونه مامانم و بابام خواب بودن بردمش توی اتاق فهمیدم خیلی حالش بده خیلی ناراحت شدم باهاشم بحث کردم ولی اصلا محل نداد

بعد از اون فرداش زنگ زدم ب مادرش گفتم اینجوری شده گفت باشه حسابشو میرسم خلاصه فهمیدم خانوادشم از همه گوه کاریاش خبر دارن و اصلا مهم نیس فهمیدم ۴سال معتاد بوده از وقتی ک من اومدم تو زندگیش ترک کرده و عرق میخوره ۵ساله باهاشم تو این مدت خیلی بلا سرم اورد خیلی مچشو گرفتم فقط در حد پیام و لاس زدن ۶بار پیام دیدم تو گوشیش با زن های خراب لاس میزده البته اینارو وقتی اومدم خونه خودم فهمیدم حامله بودم به زن خراب پیام داده بود بره پیشش زنه نبود من با اینکه حامله بودم و احتمال سقط داشتم بازم نیازاشو برطرف میکردم هر از گاهی هم میرفت نعشه میکرد بنگ میکشید داغون بود ولی سر کارم میرفت میرفت شهرستان کارش یه طوری بود هر روز تویه شهر بود خیلی صبر کردم تحمل کردم دعوا کردم گریه کردم خودمو میزدم خلاصه تا بچم دنیا اومد و گفتم ادم شده گوشیش خراب شده افتاد از دستش منم گوشیمو دادم اخه لازم داش دیدم با گوشی خودم با یک زن افغانی پیام بازی کرده بچمو برداشتم رفتم خونه بابام بعد ۱هفته اومد دنبالم با باباش گف دیگ نمیکنم و ازین حرفا بعد چند ماه رفت تهران برا یه کاری بعد ۵روز برگشت خوشحال بودم دلم براش تنگ شده بود روز تولدم اومد خیلی دلتنگش بودم خونه بابام بودم اون اومده بود خونه خواب بود اومدم بیدار شد بغلش کردم و اینا زیاد محل نداد گوشیشو چک کردم دیدم دنبال صیغه میگشته اونجاهم انقد خودمو زدم ک منو ب زور نگه داشته بود ب کسی هم چیزی نگفتم ریختم تو خودم تا چند وقت پیش بازم پیام داده بود به یه زن ۴۰ و ۴۵ساله صبح بود پیامارو دیدم لباسامو پوشیدم بچه رو گذاشتم خونه بلند شدم ک برم بیدار شد فهمید دعوا کردیم بحث کردیم ایندفعه دیگ رفتم خونه بابام بهش زنگ زدم اومد منو برد بهش گفتم اگ نیای دنبالم خودمو میکشم ب قرآن 

ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز