بچه هاشبو روزتن بخیر
بیاید همرو تو ی تاپیک توضیح دادم لطفاشمام رااهنمایی کنید فقط ببیننده نباشید
بایکی اشناشدم دوسه روزامروزدیدمش
گفت حقیقتانیتم ازدواج نیس باهم خوبوخوشیم رفیقیم پشتتم شغلشم جوریه ک همه ارگانی باش سر و کاردارن لامصب خیلی خوشگل خوش استایل ولی من اینابرام مهم نیس گفتم ک کامل توضیح داده باشم
منم گفتم نمیتونم اینطوری رفاقتی ک اخرش هیچی باشه بالاخره آدمیم سنگ نیستیم وابسته میشبم اخرس ضربه میخوریم روحی گفت هرکی هرموقع خواست وابسته شه ی چک اون یکی میخابونه توگوشش اینوبراخنده گفت و گفت حق داری ی جوجه م داشته باشی بهش وابسته میشی چ برسه ب ..گفتم بهش اینو ب خودت بگن دل سنگ گفت اتفاقادل نازکم..گفت بالاخره پایان هرمیزی تلخه..بنظرتون چکارکنم ادامه بدم ک نکنه ی وقت ازدواجی شه یا فردا چجور سر صحبت بازکنم بگمنیستم من