متاهلم خونه خودمم .مامانم شام درست میکنه دعوتمون میکنه وقتی میرم اونجا میبینم وسایل چیده برا بیرون
اصلا من بیرونو دوست دوست ندارم مخصوصا اون پارکایی ک مامانم میره
نمیشه هم چیزی گفت ناراحت میشه .راهکار بدین
بچه هام دوست دارم ولی منو و شوهرم بدمون میاد
خوبه ک من ازخدامه
وا خوبه که :/
دلش میشکنه گناه داره
وا خوبه که بیرون شام خوردن خیلی میچسبه زیاد سخت نگیر
میگمش با بچه سختمه .میگه کمکت میگیرم .ولی در عمل ک میریم هم کمکی نمیکنه .بچه دیگه ای نداره همش دلش میخواد باهامون بره بیرون ولی ما دوست نداریم .اونجاهایی هم ک ما میخوایم بریم اون دوست نداره و نمیاد.ولی انتظار داره ما باهاش بریم
