شوهرم رفته بود کربلا برا همه سوغاتی آورده بود
بعد برا بچه ی خودمون و بچه ی داداش کوچیکش عروسک آورده بود 
از این عروسکا،بعد دختر اون یکی داداشش عروسک دختر منو برداشت گف من اینو میخام هیچی نمیخام مامانشم پیش جمع میگه ن دختر من نمیبره بعد اومده آشپز خونه منم داشتم چایی میریختم،دختره میگه مامان صورتیش خوشگله یا کالباسیش میگه کالباسی رو بردار
هر چقدر عموهاش گفتن اون برا بچه خودشونه نداد 😞
شوهرمم گف اشکالی نداره بذار ببره،منم داشتم حرص میخوردم
بعد رفتنی هم مامانه ب بچش میگه برو بیرون ما هم میایم،هم سوغاتی بچه ی خودش و برد،هم سوغاتی دختر منو 😥
ب شوهرم گفتم من لباسی ک خریدی رو بخدا نمیپوشم بده ب زنداداشات بزار بپوشن من چیزی نمیخام
بعد برمیگرده میگ خو بچس خوشش اومد برد،تو چرا بچه بازی در میاری
ب نظرتون من چیکار کنم ک مث بقیه ی داداشاش ب من و بچش ارزش بذاره
نمیدونم چرا هر چی میخره میبخشه ب این و اون،در حال اینکه میدونه خودمون تو خونه احتیاج داریم،مثلا یبار ظرف خریده بود زنداداشش خوشش اومد داد ب اون،یا مثلا برا من دمپایی خریده بود داده بود ب زنداداشش،یا مثلا برا خودش تیشرت خریده بود رنگشون صورتی و قرمز بود بعد میگف اندازم نمیشن میدم ب زنداداشم 😢 در حال اینکه من خودم باردارم اصلا برام یدونه لباسم نخریده تو این 9 ماه بارداری