سلام بچه ها من ازدواج کردم اومدم یه شهر غریب از خانوادم دورم تقریبا شش ساعت فاصله دارم اوایل ازدواج دوسه ماه یکبار میرفتم الان خیلی دیر به دیر میرم
دلیلش اینه که
پنج سال پیش شوهر خواهرم فوت کرد و خواهرم اومد پیش مادرم و برادرم زندگی میکنه یه پسر دو و نیم ساله هم داشت ما نذاشتیم احساس کمبود و ناراحتی کنه ولی خواهرم اصلأ دوست نداره من برم اونجا منم یه پسر پنج ساله دارم الان پسر خواهرم حدود هشت سالشه اوایل که اصلا خواهرم دوست نداشت خانوادم به پسر من محبت کنن میگفت پسرم ناراحت میشه الانم میرم هیچ عزت و احترام نمیبینم حتی داداشم برگشت گفت دیگه نیا منم گفتم بخاطر مادرم میام دلم خیلی شکست یک سال بود نرفته بودم اونا وقتی میان من کلی احترام میذارم شوهرم هم همچنین طوری شده شوهرم میگع چرا دیگه نمیگی بریم خونمون میگم خب دیگه اینجا عادت کردم ولی نه خیلی دلم میخواد برم زود زود ولی آنقدر سردی دیدم که دلم نمیخواد