اینو بگم من هیچ دوست صمیمی که بتونم اینچیزارو بش بگم یا دردودل کنم باهاش ندارم،میخوام اتفاقایی که گذشته برام افتاده فراموش کنم ولی نمیدونم چجوری، همش تو ذهنمن همش خاطرات بدم از بچگیم تا الان، عین خوره افتادن به جونم و مغزمو میخورن حس میکنم دارم دیوونه میشم،میخوام خودمو ازین وضع نجات بدم اما نمیتونم. مشکلاتم یه طرف زخم زبونای خانوادم یه طرف، لطفا اگه راهیتو ذهنتون هست که فکرو خیال گذشترو بتونم فراموش کنم بگین
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
سرتو گرم کن وقتی مشغول باشی به گذشته یا اتفاقات ناخوشایند فکر نمیکنی....برو سرکار. ...کلاس اموزشی ....ورزش کن یا پیاده روی سریع ....کتاب بخون ...تو جمع دوستان و دورهمی هابرو ....تو طبیعت وقت بگذرون ....ناراحتی هاتو بنویس تا سبک بشی....تنهایی و مدام فکر کردن بیشتر غرقت میکنه تو مشکل ..باید زمان بگذره نمیشه ذهنتو سریع ازاد کنی