سلام دوستان گل.
من یه مشکل عمیق دارم توی زندگیم و اونم رفتار بد مادر شوهرمه.
یکسال اول عروسی که توی یه خونه باهم زندگی کردیم اندازه ده سال اذیت شدم و برام خاطره های بد رقم خورد.
روز اولی که داشتن وسایلو می بردن ما بشینیم جاشون مادرشوهرم گفت خدا بگم چکارتون کنه من دوطبقمو میخواستم. من یخ کردم اون لحظه. همش هم با خواهر شوهرم دست توی دست هم من و جاریم رو کم محلی و اذیت روحی میدادن.. من چندسال عراق ساکن بودم ولی باهمه مصیبت ها و کمبودهای اونجا همیشه خدا روشکر میکردم از اینها و رفتارهای گندشون دورم. ولی هروقتم میومدن اونجا انگار من کلفتشونم و کمک خاصی نمیکردن
حالا چندساله که دهه عاشورا روضه میگیرن.
مادر شوهرم خصوصا خیلی زبون تندی داره و یهو به ما پرخاش میکنه. دیشب هم بعد بار هزارم اینکار رو کرد.
من خیلی دلم شکست که چرا باید اینها رو این همه سال حدود چهارده پونزده سال تحمل کنم.
از همه بدتر شوهرم همیشه حامی اونهاست و هی میگه چیز خاصی نگفتن و تو الکی شلوغ میکنی بعدشم به من میگه معاشرت بلد نیستی. همیشه در حال ماست مالی رفتار گند خانوادشه و حرفی هم بزنم به من حس گناه میده که تو زود رنجی و اشتباه برداشت می کنی.
در صورتیکه اونها اینقدر حساسن اگر بهشون بگی بالای چشمت ابرو برات داغ میکنن.
واقعا گناه من چیه این ها رو باید چندین سال تحمل کنم و با شوهرم چکار کنم که هیچ وقت جلوی اونا پشتیمو نکرده.
دوتا برادر شوهر دارم که خیلی هوای حال خانماشونو دارن. اما شوهر نادون من از شانس بدم رفتار بد خانوادشو توجیه میکنه