سلام
شوهرم درکنارشغل خودش یکماه که رفته کافه زده برخلاف میل من و ازاول من باهاش مخالف بودم با چندتا از دوستاش که واقعا سرشون به تنشون نمی ارزه و اصلا آدمای درستی نیستن هرچی هم گفتم نکن باز کارخودشوکرد اول گفت فقط کافه مردانه است اما الان گندش درآمده که نخیر لژ خانوادگی هم زدن اقااا منم اصلا خوشم نمیاد که شوهرم توی این محیطها باشه شبا تا ساعت یازده تنهاییم باپسرم واقعا هم آزادی ندارم که بگم همش بازار کوچه ام و برام مهم نیست اگه دوهفته ی یکبار برم خونه مامانم وهفته ی دوبارهم برم خونه مادرشوهرم و روزای فرد هم میرم باشگاه باپسرم همین هیچ جای دیگه نمیرم وهمش توخونه ام مگه اینکه خودش ببرمون حالا هم که اینجوری شده شبا تا دیروقت خونه نیست حالا یه فکر پلیدی به سرم زده
