اهوم🥺ولی کلا من قبلنا خیلی میترسیدم ولی الان زیاد نه چون اصلا کاریم ندارن همش فکر میکنم مواظبمم
فقط چندروز پیش مراسم حاکسپاری یکی از اقواممون شب نتونستم اصلا بخوابم این پنجره ها ودر خونه اینقد میلرزید شوهرم گرفته بودم توبغلش تو گوشم سوره میخوند که نترسم، ولی وقتی سوره میخوند بدتد میشدم صداهاا خیلی بیشتر میشدن بعد یکی از اقواممون دعای برا ترس واین چیزا میده مامانم زنگ زد همون شب گفت دعا براش بنویس دعا که نوشت خداروشکر الان شلا توقبرستونم باشم نمیترسم