سلام لطفاراهنماییم کنین پسرم ۲ سالونیمشه ویروس گوارشی گرفته بود یه هفته بیمارستان بستری بودمن پیشش بودم خانوادش اصن حتی شام وناهارشم نمیدادن ی تعارف بهشونمیزدن که بره اونجا بخوره!شوهرمم از قضا دزد میاد خونه خانوادش و طلاها میدزده اینقدر درگیر این قضیه بوده که منوبچمو یادش میره وقتیم نیم ساعت میومدملاقات سرش همش توگوشی بود و اینکه خانوادش بلافاصله رفتن سفر شوهرم شد رسما نگهبان خونشون! خوب ماهم مشکلات خودموند داریم پسرم روز ب روز اب میشد هم اسهال هم استفراغ ایشون ماروگذاشت کنار خانوادشو چسبید حتی زنگم نمیزد من یباراومدم خونه خاهرم اومد به جام دیدم اقا نشسته توخونه زیرکولر خوش خوشانشه دست ب سیاه و سفیدم نزده واسه همین سراغ مارونمیگیره وقتی رفتم خونه یسری رخت که کثیف بودشستم و یه چرت زدم برگشتم بیمارستان خلاصه مرخص شدیم اصن ملاحظه منونکرد خستم توبیمارستانم روز اخر گفت که باید اسباب کشی کنیم خانواد میخان بیان توخونه ای ک ما توشیم! بنظرتون این حرفش درست و بجابود؟
منم گفتم هیچ جا نمیرم خودشون خونه دارن بماند ک هی میگفت لازم دارن فلان یعنی رسما حرفای اونارو دیکته میکرد برام وقتی مرخص شدیم گفتم فرشابدیم قالیشویی الوده شدن چیزی نگفت تااینکه مامانش اومده بودددیدن پسرم شوهرم بهش گفت که فرشامیخاییم بدیم قالیشویی ازش نظرمیخاس! اونم گفت نه الان زوده ول کن نمیخادبدین یعنی اختیار اینکه تشخیص بدم فرشاکثیفه و بگم ببر قالیشوییم ندارم! میخادماشین ثبتنام کنه باپدرش درمیون میزاره! این وسط من کشکم یاازکسی پول میخاییم من حرص وجوششو میخورم ک کی میده اون خبرای دست اولو میده به خانوادش الانم از وقتی بچم مرخص شد ۲ ماه میگذره قهریم دیشب گفت برو چراموندی نزارپرتت کنم بیرون توخیابون خودت برو چون ۲ماهه نرفتم واون هی میگه برو فک میکنه کسیوندارم میگه بی کس و کاری فلان ی درصدفک نمیکنه بخاطر بچم موندم باخانوادش نمیتونم درمیون بزارم اصن منطقی نیستن بدتر دم درمیاده شوهرم لطفاراهنماییم کنین چیکارکنم اگر خودم برم همه چی برعلیه من میشه دیشب بهش گفتم یه نوشته بده ک خودت ازخونه منو کردی بیرون ننوشت گفتم برودرخواست طلاق بده نمیده واقعا خسته شدم ۳ساله ازدواج کردم شوهرم قهرقهروئه الانم ۲ماهه همینه اوضاع نکرد از دلم دربیاره فک میکنه رفتم هتل ۵ ستاره نه بیمارستان بخدا خیلی اذیت شدیم کنترل بچه ۲سال و رگ گرفتن ازش و رسیدگی ازش و بهونه گیریاش به کنار راستی من همین حرفایی که الان نوشتمو توگروه دوستام به حالت درد و دل بااونادرمیون گذاشتنم شوهرم رفته سراغ گوشیم همه روخونده و حتی عکس گرفته از صفحه گوشیم و به خودش فرستاده یمدت پیش بهش میگفتم بیاخلوت کنیم صحبت کنیم یکم درودل کنیم میگفت چ حرفی داریم! واقعا احتیاج دارم شوهرم درکم کنه ولی دریغ!! لطفابگین چیکارکنم واقعا احساس میکنم شخصیتم له شده هی میگه برو برو
