من ی عروسک دارم میدونم سنم بالاس۲۲سالمه بچه نیستم اما از لحاظ معنوی خیلی برام باارزشه و دوسش دارم و چندین ساله دارمش حتی ی تار مو ازش کم نشده بود بچه خواهرم اومد خونمون من متوجه نشدم کی برش داشته که به بازی ازش بگیرم ناراحت نشه موقعی خاستن برن دیدم دستشه داره میبرتش
گفتم میشه عروسک خاله رو بدی با لوس بازی اینا اما اصرار داشت ببره خونوادمم میدونن خیلی دوسش دارم عروسکو مامانم به خواهرم گفت ببرش اما مواظب باش خرابش نکنه خلاصه بردتش منم دیگه حرفی نزدم گفتم مواظبه امروز اومدن بچه خواهرم علاقمو نسبت به عروسکه میدید دیگه اونم دوسش داشت حتی بوسش میکرد نازش میکرد بااینکه فقط عروسکه بعد امروز اومدن میگه خواهرم قیمت عروسکه چنده؟پولشو بدم یا خودم برم جایی برات بگیرمش گفتم نه همونو بیار خب گفت نه چشاش کنده شدن گفتم چشاشم بیار خودم درستش کنم
گفت نه بعد ناراحت بودم گفتن بیا میوه بخور گفتم نه نمیخام فقط عروسکمو بیار بعد دعواشو شروع کرده که اره بچس و اینا گفتم خب مواظبش میبودی دعوامون شروع شد ولی مادرمم دید من چیزی نگفتم فقط خیلی ناراحتم بچه خواهرمو بوس کردم رفتن ولی اون با اعصاب خوردی رفت محکمم زد رو دست بچه که دیگه ذست نزن به وسایل این روانی مگه چی گفتم اخه😢