بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
به خودم قول دادم هیچوقت غصهی گذشته رو نخورم، غصهی اتفاق افتاده.. بدترین روزی رو که داشتم یادمه، اما فقط یادمه.. مثل اون روز درد نمیکشم، مثل اون روز اشک نمیریزم.. یه شبایی تو زندگیم اومدن که فکر کردم این آدم مچاله شده دیگه تا صبح دووم نمیاره ولی صبح شد.. یه روزایی تو زندگیم اومدن که فک کردم عقربه ها دیگه قراره تکون نخورن ولی گذشت، رد شد، تموم شد.. اگه باور کنیم که هیچ چیزی توی زندگی دائمی نیست دیگه هیچوقت غصه نمیخوریم.. چه اشک بریزی و خودتو به درو دیوار بکوبی، چه بخندی و قدم بزنی، دیگه نمیتونی زمان رو به عقب برگردونی، همه چی میگذره..پس غصهی اتفاقی که افتاده رو هیچوقت نخور...
فرق داره با خون که گروه خونی من میتونه به همه اهدا کنه؟
بله. خونه میتونه اهدا کنه، اعضا کلا روالش فرق داره
من همیشه محترمانه و با ادب نظرمو بیان میکنم. هر جا ادب نشون دادم و بی ادبی دیدم عین خودشون رفتار نمیکنم و نمیگم با هرکی عین خودش، فقط به این فکر میکنم که من از یه گوساله توقع ادب ندارم! چون اون تو طویله بزرگ شده، از طرفی بین گاوها هم رشد کرده! در مورد خیلیا هم همینطوره. مراقب شخصیت خودتون باشید🤩🌹سر تا پایم را خلاصه کنندمی شوم "مشتی خاک"که ممکن بود "خشتی" باشد در دیوار یک خانه، یا "سنگی" در دامان یک کوه، یا قدری "سنگ ریزه" در انتهای یک اقیانوس، شاید "خاکی" از گلدانیا حتی "غباری" بر پنجره! اما مرا از این میان برگزیدند :برای" نهایت"برای" شرافت"برای" انسانیت"و پروردگارم بزرگوارانه اجازه ام داد برای :" نفس کشیدن "" دیدن "" شنیدن "" فهمیدن "و ارزنده ام کرد بابت نفسی که در من دمیدمن منتخب گشته ام :برای قرب برای رجعت برای سعادت من مشتی از خاکم که خدایم اجازه ام داده:به انتخاب، به تغییر ، به شوریدن، به" محبت "
نمیدونم عزیزم ولی من جای شما بودم وارد این داستانها نمیشدم،خصوصا اگه طرف حسابت ی مذکره که رابطه دوستی باهاش داری،فکر کردی مثل رمانها و فیلما تا اخر عمر قدر دانته؟