2777
2789

بحدی شبانه روز درد میکشم که همش میگم خدایا منو بکش تا راحت شم...۶ساله که ازدواج کردم و ۲۴سالمه.بنظر خودش خیلی دوسم داره و ابراز علاقه میکنه...ولی دروغ میگه...همش حواسش پی کارای خودشه.حتی بزور باهام حرف میزنه...دلم میخواد طلاق بگیرم و فقط و از این شهر برم که دیگه نبینمش و زجر نکشم.فک کن انقد دوسش دارم که دونه به دونه کارا و حرکات و حرفاش و میفهمم و پیش بینی میکنم...ولی من باید به زبون بیارم .تازه اگه توجه کنه.همش میگه بهم گیر میدی...چشم پاکه ولی چه فایده...من یه زنه حساسم ودوس دارم بهم توجه بشه ولی  اون بیخیاله...دوس دارم باهام حرف بزنه و بهم بگه که براش مهمم ولی اون میگه همین که زندگیو میچرخونم و چیزایی که میخوای در حد توان برات محیا میکنم دیگه باید بفهمی.نمیدونم چیکار کنم...هر چقد تلاش میکنم که علاقه امو ازش کم کنم نمیتونم.حتی مشاوره هم رفتم...کسی هست که به درد من دچار باشه؟😭

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

بدم میاد از این مردا فکر میکنن چون کار میکنن دیگه نباید محبت کنن 

منم گیر همچین بشری افتادم روز بروز هم فاصلمون بیشتر میشه


فرصت دادم بخشیدم خدا جهنم زندگیم رو بهشت کرد خدایا شکرت 
ازاین جورمردابایدفاصله بگیری تابه چشمشون بیای دم دست نباش فقط

انقد وابستشم که حتی اگه یه شب تو اتاق جدا بخوابم انقد بهش فکر میکنم که نمیدونم کی میخوابم...اصلا راضی نیستم...فقط دوس دارم راهکار دستم بیاد

انقد وابستشم که حتی اگه یه شب تو اتاق جدا بخوابم انقد بهش فکر میکنم که نمیدونم کی میخوابم...اصلا راض ...

وابستگی خوب نیس خودتوخیلی اذیت میکنی عزیزم روخودت کارکن

بدم میاد از این مردا فکر میکنن چون کار میکنن دیگه نباید محبت کنن  منم گیر همچین بشری افتادم رو ...

درده بدیه...من ازش بچه ۳ساله دارم...فقط گیر بچمم..شبانه روز فکر میکنم با بچم چیکار کنم...اگه طلاق بگیرم اونو ازم میگیره که بمیرم....

درده بدیه...من ازش بچه ۳ساله دارم...فقط گیر بچمم..شبانه روز فکر میکنم با بچم چیکار کنم...اگه طلاق بگ ...

دختر خوب ،سعی کن شوهرت روهمونجوری که هست قبول کنی وقتی خیانتکار نیست وبزای ارامش شما کار میکنه ،حیف نیست زندگیتو خراب کنی ،اگر صبور باشی اون هم کم کم یاد میگیره کارهایی بکند که تودوست داری،

من هم شرایط شما رو داشتم وشاید سخت تر ،ولی الان که ۲۰ سال از زندگیم میگذره احساس میکنم خوشبخت ترینم ،


الان ابراز احساسات میکنه در صورتیکه دراوایل ازدواج خیلی براش سخت بود واصلا دوست نداشت کلمات محبت امیز بگه وهمیشه میگفت یعنی تونمیفهمی دوستت دارم والان از ان لحظاتش پشیمونه ،


انشاءالله خدا بهت ارامش بده

دختر خوب ،سعی کن شوهرت روهمونجوری که هست قبول کنی وقتی خیانتکار نیست وبزای ارامش شما کار میکنه ،حیف ...

حرفتون کاملا درسته ،ممنون عزیزم بخاطر راهنماییت🌹ولی مدتیه حس میکنم دچار غرور و خودبزرگبینی شده...حس میکنه داره تحملم میکنه...هر چقد تلاش میکنم انگار به چشمش نمیام...رفتار بقیه زن و مردا رو میبینم جیگرم آتیش میگیره...آرزو به دل موندم فقط یکبار بگه بیا با هم حرف بزنیم...آرزو به دل موندم یکبار برا روز تولدم بهم حس خوشحالی و مهم بودنو بهم منتقل کنه...

حرفتون کاملا درسته ،ممنون عزیزم بخاطر راهنماییت🌹ولی مدتیه حس میکنم دچار غرور و خودبزرگبینی شده...حس ...


من کاملا درکت میکنم ،چون همه ای دوران رو گذروندم ،ولی سعی کردم همینجوری قبولش کنم ،چون مرد خوبیه ولی ممکنه بعضی چیزهاشو من دلم میخواست طور دیگری باشه ،ولی ممکنه اصلاعیب نباشه ،همسر من در هزینه کردن من وتویی نداره واگر چیزی بخوام اگر در توانش باشه تهیه میکنه ولی اهل کادو نیست ،مثلا دوروز قبل تولد چیزی خواستم که گرون هم بوده با رضایت خریده ولی برای کادو نمیخره ،مثلا نمیگه این کادو تولد ،وقتی اعتراض کنم میگه من همه زندگیم در اختیار توهست ،خوب هرچی لازم داری بخر  خوب من کنار ا ومدم چون واقعا کم تو زندگی نمیذاره ،

خودم خیلی وابسته بودم وهستم ودایما بروز میدم ولی میدونم اونهم وابسته هست البته الان حدود ۱۰ ساله مطمئنم که وابسته هست ولی بروز نمیده ،

ولی یک تجربه دارم امیدوارم شما این تجربه رو نکنی ،من هم بعد از ۱۷ سال زندگی مشترک به جایی رسیدم که خسته شدم ،از همسرم فاصله گرفتم وشاید هفته ها دیگه با بداخلاقی براش کاری میکردم ،اصلا حس میکردم دیگه دوستش ندارم ،حس اضافی بودن میکردم. ،با اینکه اون تغییر نکرده بود ولی من خسته شده بودم ،اوایل کرونا به این مریضی مبتلا شد ودکترها ازش قطع امید کردن ویکباره دیدم دارم همه زندگیم رو از دست میدم ،فهمیدم نمیتونم بدون همسرم ادامه بدم ،دیدم هنوز دیوانه وار دوستش دارم ،هنوز تنها تکیه گاهم در این زندگی هست ،دیدم اگر نباشه من نمی تونم دیگه بچه هامو بزرگ کنم وبراشون مادری کنم چون روحا میمردم ،وخدا دوباره به من هدیه داد وایشون رو برگردوند ،الان ۲ سال ونیمه دارم هرلحظه ،هرثانیه از بودنش لذت میبرم وخدا روشکر میکنم که هست ،

من همون ادمم وشوهرم همان شوهره ولی دید من به زندگی عوض شد ،الان هر لحظه زندگی برام لذت بخشه

من کاملا درکت میکنم ،چون همه ای دوران رو گذروندم ،ولی سعی کردم همینجوری قبولش کنم ،چون مرد خوبیه ولی ...

برات خوشحالم عزیزم...ان شاالله که همیشه باهم خوشبخت زندگی کنین...من از وقتی ازدواج کردم فقر کشیدم،سربازی شوهرم،درس خوندن خودم،بیکاری شوهرم،و بارداری ناخواسته..همه دست به دست هم دادن و من افسردگی گرفتم.پسرم ۱ماه قبل تاریخ زایمان بدنیا اومد و جالب اینجاست که ۹ ماه بعد فهمیدم دوباره باردار شدم....و همچنان افسردگیمم ادامه داشت .انقد شوهرم سرم غر میزد میگفت من استقلال ندارم و دوس دارم راحت و آزاد باشم که کل مهرمو گرفتم و دادم به دختری که تو شکمم بود...دخترم بعد ۱ماه فوت کرد و من هم نابود شدم....۱سال و نیم میگذره ولی من دیگه هیچوقت دلخوش نشدم.الان شوهرم پولدار شده و میخواد جذب یه شغل دولتی بشه خیییلی تلاش میکنه که بشه ولی به راحتی پا میذاره رو من و بچم...نه باهام حرف میزنه،نه به احساسم توجه داره،نه ما رو میبره تفریح،نه پول تو جیبی بهم میده.حتی اگه داشته باشم به یه بهونه ای ازم میگیرتش به عنوان قرض و خیلی باید بگذره تا بهم برگردونتش.این مدت همش افسردگیمو میزنه تو سرم.پسرم بیش فعاله اصلا انرژیش ته نمیکشه...مثلا شبا تا ساعت ۶صبح نمیخوابه.و من مجبورم ساعت ۳شب ناهار فردامو درست کنم.کل روز وقتم برا پسرمه و خییلی اذیتم میکنه.شوهرم اگه ۱ساعت باهاش بازی کنه منت میذاره.انگار بچه منه.و از همه مهمتر از وقتی بچمو از دست دادم به کل حس جنسیم ازبین رفت...یعنی رابطه برام مثل تجاوزه.شوهرمم خییلی آدم هاتیه و اصلا توجه نمیکنه من نمیتونم یا خستم وغیره.فقط بفکر اینه که من بچه رو نگهداری کنم ازش،غذا بپزم،رابطه جنسی زیاد باهاش داشته باشم.هر کاری بکنه یا هر جایی بره هیچی نگم.

اصلا درکم نمیکنه داغونم.

من کاملا درکت میکنم ،چون همه ای دوران رو گذروندم ،ولی سعی کردم همینجوری قبولش کنم ،چون مرد خوبیه ولی ...

حتی به تولد و سالگرد ازدواج و عید و اینا به چشم ضرر مالی نگاه میکنه...ولی من خیلی این مناسبتا رو دوس دارم...در حدی که امشب تولدش بود ولی من جرعت نکردم حتی با پول خودم براش کیک و هدیه بخرم.آخه میگه بدم میاد .به من کاری نداشته باشین.دلمو شکسته

حتی به تولد و سالگرد ازدواج و عید و اینا به چشم ضرر مالی نگاه میکنه...ولی من خیلی این مناسبتا رو دوس ...

همسر من به چشم ضرر مالی نگاه نمیکنه ولی در کل این مناسبتها روهم اهمیت نمیده ،اوایل اذیت میشدم وبرام سخت بود ولی الان نه ،یاداوری میکنم مثلا امروز فلان روزه یا فردا سالگرده ونهایت خودم یه کیک بپزم ولی دیگه کادو وجشن نداریم

برات خوشحالم عزیزم...ان شاالله که همیشه باهم خوشبخت زندگی کنین...من از وقتی ازدواج کردم فقر کشیدم،سر ...

انشاءالله ارامش پیدا کنی وناراحت شدم ازغمی که دیدی ،خدا برات جبران کنه ،

ممکنه الان فکرش بابت شغلش مشغول باشه واین حالت موقتیه ،بالاخره در همه زندگی ها هست ،به کودکت ،به این هدیه اسمانی نگاه کن وبا او لذت ببر ،وانشاءالله به زودی تایپیک میزنی که من الان خوشبخت ترین خانم روی زمینم واز زندگیم لذت میبرم

ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792