ما روستا هستیم منو دوتا آبجیام قرار شده برا عیادت زنداداشم بریم خونشون ک شهر میشن بعد ازونجام بریم شام خونه آبجی بزرگم چش روشنی ببریم برا ماشین جدیدشون
حالا شوهر من میگ من باغ کار دارم نمیتونم بیام تا غروب بمون اگ زودتر کارم تموم شد باهم میریم اگر نه کلا نمیریم ازونطرفم آبجیم الان زنگ زده میگ بیا با مابریم اونم برا شام میاد ب شوهرمم میگم قبول نمیکنه با اونا برم اخه مگ اجازه من دست شوهرمه چقدرررررر حرصم میگیره اینجوری نفهم بازی دربیاره
من اگ نرم حالا زنداداشم شاید ناراحت بشه برمم شوهرم طاقچه بالا میزاره و قهر میکنه😐