2777
2789
عنوان

عقل و بی عقلی

| مشاهده متن کامل بحث + 143845 بازدید | 940 پست

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

حالا ببینیم چی از این حکمت به دستمون میاد. اولین نکته اینکه بدونیم منافق کی هست؟ آیا ما هم جزو منافق ...

چه جالب .من همیشه فکر میکردم ناراحتی ها رو نباید نشون داد واسه همین خیلی وقتا از اطرافیان ناراحت بودم ولی ظاهرم آروم و خنده رو بود . یه حدیثی هم خونده بودم با این مضمون: خوشحالی مومن در ظاهر او و ناراحتیش در قلبش است.  

سلام به بانو آرتمیس و دوستان عزیز

با اجازه بانو  من یه مطلبی رو میخواستم بگم اونم این بود  لطفا سریع به هر کسی  پیشنهاد دارو و روانپزشک ندیم چرا بزارید تجربه خودم رو بگم 

من بچه که بودم یه خبر بد رو خیلی بد و یهویی بهم رسوندن و این باعث شد من شوکه بشم و بعد از اون هی نگران بودم نکنه اتفاق بدی بیافته یه کم اضطراب و استرس داشتم ولی در حدی نبود که زندگیم خیلی مختل بشه با مشاوره و ریلکس کردن و گفتگو و .... حل میشد اما متاسفانه مادرم من برد پیش یه روانپزشک اونم برام دو سه تا دارو نوشت که اینارو باید هر ۶ ساعت میخوردم خلاصه فک کنید منه بچه مدرسه ای همیشه در حال خواب بودم هیچی از درس نمیفهمیدم این باعث شد چن سال از زندگیم عقب بیاقتم تازه یکی از قرصام یه روز تموم شد و من نخوردم چنان سردردی گرفتم که هیچ وقت یادم نمیره  ، من میخوام اینو بگم وقتی راه های دیگه برای درمان هست چرا این راه رو پیشنهاد میدیم ؟ نسخه خودمون رو برای دیگران هم نپیچیم شاید برای شما یه دارو با دوز پایین جواب داده باشه اما ممکنه به کسی که پیشنهاد میدید بره پیش پزشک و اون پزشکم خوب نباشه و  براش چن تا دارو با دوز بالا  بنویسه و نتیجه بشه یه آدم خواب آلود کسل که همیشه وابسته به یه قرصه  که تعادل داشته باشه !!!!! میدونم به خدا میدونم نیتتون خیره اما از این به بعد این راه رو برای هر کسی پیشنهاد ندین چون ممکنه اشتباه بشه مثله من و طرف بعد از سالها متوجه بشه و شمارو نبخشه من خودم اون دکتر و نمیدونم میتونم ببخشم یا نه چون میدونست من مدرسه میرم و قبلش فرم‌پر کردم اما باز برداشت قرص نوشت شب قرص میخوردم میخوابیدم چون هر ۶ ساعت بود دوباره صب پا میشدم برم مدرسه قرص میخوردم میرفتم اونجا در حد مرگ خوابم می اومد حالا از اتفاقی که برام افتاد تو مدرسه برا همین دلیل دیگه نمیگم نهاینا باعث شد از درس و مدرسه بیزار بشم و باز هم بماند با کلی بدبختی و نذر و نیاز گذاشتمش کنار به خاطر چی به خاطر یه خبر بد 😐🤦‍♀️

لطفا کسی از حرفم بد برداشت نکنه چون تو این تاپیک نه خیلی تاپیکای دیگه دیدم خانوما از سر دلسوزی و واقعا کمک بهم پیشنهاد میدن لازم دیدم اینجا بگم چون اینجا دور هم جمع شدیم که رشد کنیم تشکر 😊🙏🌹

سلام عزیزم. نمیشه به رنج ها فکر نکرد. ذهن اگر آزاد باشه فکر میکنه و تا حد زیادی نمی تونیم جلوش رو بگ ...

ممنونم بانو جان از نظر خوبتون دارم همین کارها رو میکنم و سرگرم زندگی خودم شدم  فقط یک سوال اگه سالی یک بار بریم خونه ی خانواده همسر بنظرتون کافیه چون میدونم اونا هم تمایلی ندارن ؟؟؟

سلام بانو ارتمیس. من صمیمیت ممنوع شما رو برای حل مشکلاتم با خانواده شوهرم اجرا کردم. نتیجه ای که د ...

سلام عزیزم به نظر من این شما بودین که رابطه رو حفظ میکردین شما رو دقیق نمیدونم ولی من وقتی نشونه ها رو دنبال میکنم فهمیدم که این عدم صمیمیت نبود که باعث دوری اونا شده بلکه اونا از قبل از این رفتار منم همین بودن یعنی خونم نمیومدن من کم عقلم هی میگفتم چرا نمیایین اونام میگفتن ما کلا جایی نمیریم در حالی که دورغ میگفتن یا مثلا من نمیرفتم یک زنگ نمیزدن سراغی بگیرن اصلا ببینن زنده اییم مرده اییم یا جشن و این چیزا داشتن اصلا خبر نمیدادن من با رعایت عدم صمیمیت عزت نفسم بالا بردم نمیان که نیان چرا ضعف از طرف من باشه چرا من باید خودمو و کوچیک کنم تا اونا من و ببینن یا بخان بعد از سالی من و دعوت کنن در واقع قبل از این تایپک خودم و کوچیک میکردم حرفهاشونو و نشنیده میگرفتم حق همسرمو و ضایع میکردن من دم نمیزدم حتی خم به ابرو نمی اوردم که چی باهام راحت باشن و منم ببینن الان بعد از۸ سال فهمیدم بدترین ظلم بود در حق خودم و خانواده ام الان ازشون دور شدم و تمام تلاشم اینه که به سطوح بالا برسم واقعا الانم رفتارشون همونه ولی واسه من اصلا اهمیت نداره چون این بار این من بودم که نخواستم برم نه اینکه اونا من و نخان سعی کن فقط تو زندگیت خوشبخت باشی این بدترین عذاب هر چند میدونم به روی خودشون نمیارن ولی از درون میسوزن و هر چقد سیاست داشته باشن خودشون و لو میدن با خدا ارتباط بگیر به نظرم البته این نظر منه بچه هاتو و تو خونه سرگرم کن ولی نفرست تنهایی زیاد برن اونجا من بچمو ماهی یک بار در حد یک ساعت میفرستم اخه قبلا متن سازی میکردن فکرکن واسه بچه ۶ ساله که ما تو رو بیشتر از مادرت میخاییم یه جورایی بچمو داشتن ازم دور میکردن عاقل باشین و به بهای یک دورهمی همه چیزمون و از دست ندیم تازه دورهمی هایی که پشتش کلی ماجرا هست که ماها بی خبریم ..این تجربه ی من بود البته نظر بانو مهم تر و درست تره 

سلام عزیزم به نظر من این شما بودین که رابطه رو حفظ میکردین شما رو دقیق نمیدونم ولی من وقتی نشونه ها ...

دقیقا درسته اگه میخواستم بیان خونم باید زنگ میزدم دعوتشون میکردم اگه میخواستم برم خونشون بازم من باید زنگ میزدم میگفتم داریم میایم یکبار گفتم بیا تست کن یمدت ببین چی میشه شش ماه گذشت اصلا مادرشوهرم نه گفت بیام نه گفت تو بیا هیچ.از طرفی میگن قطع رابطه خوب نیست ادم نمیدونه چکار کنه یعنی دیگه شما اصلا نمیری حتی سالی یکی دوبار یا مراسم ها؟منو تو مراسم ها هم میبینن سرد سلام علیک میکنن محل نمیدن مثلا باهم دور یه میز نشستیم مجلس که تموم میشه بلند میشیم یهو بی خداحافظی غیب میشن 

وزن 86-83-80-79-77-76-72-70-69وزن هدف55
سلام عزیزم به نظر من این شما بودین که رابطه رو حفظ میکردین شما رو دقیق نمیدونم ولی من وقتی نشونه ها ...

خواهرشوهرم همیشه بهم بی محلی میکنه مثلا میریم دیر از اتاق میاد بیرون و اروم و خیلی سرد سلام علیک میکنه انگار به زور جواب میده بعد اگه من این رفتارهای بدشو نادیده بگیرم خوب باشم  لبخند بزنم که بازم فضا برام قابل تحمل میزاره اما چشمت روز بد نبینه یبار در پاسخ به بی محلیش منم بی محلی کردم انقدر اونو مادرش جو رو برام سنگین کردن یک کلمه باهام حرف نمیزدن فضا رو خفقان الود کردن و طوری پیش پدرشوهر و بقیه جلوه دادن که مشکل از منه و اونها رو هم بردن تو تیم خودشون فقط نمیدونستم از کدوم سوراخ فرار کنم 

وزن 86-83-80-79-77-76-72-70-69وزن هدف55
خواهرشوهرم همیشه بهم بی محلی میکنه مثلا میریم دیر از اتاق میاد بیرون و اروم و خیلی سرد سلام علیک میک ...

عزیزم بقول بانو اونا نقطه ضعفتو و میدونستن همین که بهت بی محلی میکردن تا تو بری دوباره سمتشون در واقع میخواستن خردت کنن بگن فکر نکن واسه خودت کسی هستی البته که شما در چشم اونا حتما شخص مهمی هستی که بی محلی میکردن در واقع این بی محلی نشون میداد که زیادی حساس بودن به شما منم میرفتم سرد جوابمو و میدادن اصلا از جاشون تکون نمیخوردن میدونی الان که فکرشو و میکنم میبینم میخواستن من و هم سطح خودشون کنن اخه یه جورایی ازشون سر بودم و مثلا با بی محلی میخواستن بگن تو هیچی نیستی منم بجای اینکه فکر کنم بگم اونا از لجشون این کم محلی به نقطه ضعف هام فکر میکردم در حالی که کاملا برعکس بود نیدونی چجوری پدرشوهرتو بردن تو تیم خودشون از کم خردی و صمیمیت تو بوده اگه از همون اول میگفتی اره هم سطح من نیستن بی محلی میکنن خوب بکنن من به همسرم یک تذکر میدم و کمتر میرم دیگه ام واسم مهم نیست چیکار میکنن من زندگیمو مدیون بانو هستم خیلی ساده و دل رحم بودم با اینکه امتیازهای زیادی داشتم ولی بلد نبودم از امتیازهام استفاده کنم بخدا یکی از خواهرشوهرم وضع زندگیش داغون با من کاری کرده بودن که من خودم و از اونم کمتر حساب میکردم من سالی یک بار فوقش دوبار برم با احترام و برگردم حالا دیگه میخان  بی احترامی بکنن بکنن اصلا به چشمم نمیاد میخان پشت سرم بشینن حرف بزنن بزنن واقعا واسم مهم نیست وقتی خودشون میگن با ما نیا نگرد چه اصراری من بگم میخام بیام واقعا از زندگیم که نه ولی از ذهنم حذفشون کردم و خیلی رفتارهاشون و دیگه میذارم رو حساب یا بی خردی یا حسادت و اهمیت نمیدم حتی اگه جایی سرد جوابمو و بدن حتی دیگه به همسرمم نمیگم منم خیلی سرد احوال پرسی میکنم همین 

پس دوستان، تمرینمون شد اینها: 1. یکی کردن زبان و دل 2. حفظ زبان از حرف های لغو، بیهوده، تفرقه افکن ...


سلام بانو 

یسوالی برام پیش اومد 

این هستش که حرف و زبونمون یکی بشه دقیقا مصداقش چیه 

مثلا من از اینکه با خانواده همسرم یکجا ساکن هستیم ناراضی ام درصد بیشتری از همین نارضایتی هم رفتار های همسرم هست که وابستگی زیادی نشون میدن با اینکه مثلا تعدیل کردن!!!! 


ولی وقتی کاری دارن یا مهمونی میریم گشاده رو ام کمکشون میدم ولی بعدش میام بالا میارم سر همسرم،🤕🤕



میدونم کارم اشتباهه ولی گاهی فشار روانی زیادی رو تحمل میکنم 


اینو میشه توضیحش بدین ..شایدم من دو تا معقوله متفاوت رو باهم قاطی کردم 


یه باوری که دارم اینه اگه من خوش باشم و بگم بخندم مشکلی نباشه همسرم به فکر خونه مستقل نیست




ی صلوات‌برای حاجتم‌میفرستی ممنون

《امیرالمؤمنین علیه‌السلام》:


العاقلُ مَن لایُضَیِّعُ لَهُ نَفَساً فیما لاَینفَعُه.


آدم عاقل کسی است که (حتّی) یک نَفَس از عمر خود را در چیزی که برایش سودی ندارد به هَدَر نمی‌دهد. (شرح غرر، ج ٢، ص ١٥٥)


سلام بانو ارتمیس عزیزم😍

همیشه خدارو شکر میکنم که با تاپیک های شما آشنا شدم..

آرزو میکنم خداوند بهترین هارو به شما بده چون بهترینید

و لیاقت بهترین هارو دارین🫂💙

خودت باش دختر//                                                               مگهخاص بودن چشه؟

سلام دوستان گل و بانو جان.امیدوارم حال دلتون خوب باشه.من ی مسیله ای ذهنم رو درگیر کرده دلم میخواد شما نظراتون رو برام بگید،چون ب شخصه خیلی اذیتم.برادر کوچیک من پارسال با یه دختره ازدواج کرد بعدفهمیدیم ازون مدل دختراس ماهم پیگیر طلاقش شدیم منظورم خانوادمه،خودم ب شدت ازین دخترا بدم مساد چون وقتی کسی ازدواج کرد فقط و فقط همسر حتی ی نگاه بل منظور و حس ب نامحرم برام غیرقابل قبوله.اماچون سنش۱۷ ساله بود گفتم بچس و بچگی کرده البت تو ذهنم گفتم اما باز گفتم چ کاریه تواین سن از الان این کارس فرداش چ میشه .خلاصه با هزار بدبختی و پول و طلا طلاقش دادیم تو این مدت خانوادم ب شدت اذیت شدن و حرف شنیدن و داداشم خودکشی کرد چون طلاق دادانش سخت بود همش بهانه میاوردن.اما من تو اون مدت بجااینکه نگران و ناراحت خانوادم باشم ک اذیتن دلم برا اون دخترسوخت ک چرا تو این سن مطلقه شده و گناه داره کاش اینجور نمیشد.و تو ذهنم و دلم حسابی خودخوری میکردم حالا شما بیاید این قضیه رو ب چیزای دیگه هم تعمیم بدین.مثلن من حال یکی رو ک حقش بوده بگیرم یا حقی ک مال منه لز کسی بگیرم یا حتی همسرم هم باشه،من دلم برای طرف میسوزه ک گناه داره.خلاصه همیشه برا بقیه دلم میسوزه اخه چرا حتی ب ناحق باشه.میخوام این خصلت رو از خودم دور کنم واقعن اذیت کنندس.امیدوارم راه حلی برا این مشکل باشه .ممنون دوستان

سلام عزیزم. ممنونم از حرف درستت. یکبار داشتم فکر می کردم که علت مشکلات مردم ما و نزول اخلاق توی جامع ...

@بانوآرتمیس  چقدر حرفاتون شیرین و دلچسبه واقعا روحیه میگیرم اما کار خونه واقعا هیچوقت تموم نمیشه اینه که خسته کنندست😔

ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792