2777
2789
عنوان

عقل و بی عقلی

| مشاهده متن کامل بحث + 143838 بازدید | 940 پست

گفت خودت خواستی بعد زنگ زد مامانم اومدن دنبالم بعد زنگ زدیم  کلانتری رفتیم شکایت کردیم و رفتیم خونه بابام  فرداش رفتم بهزیستی پرونده باز کردم همون جا هم پیش مشاور رفتم خانم مشاور اول گفت اینی که تو میگی نع ادمه نع ادم بشو ولی وقتی اقا رو زیارت کرد نظرش ۱۸۰درجه عوض شد با بابای محترمشون رفته بودن ایشون هم خدای  دورویی و رانت و رشوه س.

سلام بانوی عزیزم اینکه دایره افرادمون روگسترده ترکنیم مشکلی پیش نمیاره چون خودتون درتایپیکهای گذشته ...

سلام عزیزم. قرار نیست وقتی با کسی رابطه برقرار می کنیم تا آخرش بریم باهاش. قرار نیست باهاش درد و دل کنیم، خونمون بیاریم، خونش بریم، رازهامون رو بگیم. یک دوست برای پیاده روی، یعنی یک قرار روزانه توی پارک و دویدن و راه رفتن تند. در حد احوالپرسی و معاشرت در حد اهداف. همینطور یک دوست کتابخون و کتابخونه برو، فقط برای تشویق به کتابخونه رفتن و رقابت در کتابخوانی، نه گفتن از اسرار زندگی. اگر هم آدم معاشرت نیستید مثل من، دایره آدم هارو بزرگ نکنید، دنیاتون رو بزرگ کنید، سفر برید و مطالعه کنید و چیزهای جدید یاد بگیرید و یاد بدید.

خوشا راهی که پایانش تو باشی...

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

گفت خودت خواستی بعد زنگ زد مامانم اومدن دنبالم بعد زنگ زدیم  کلانتری رفتیم شکایت کردیم و رفتیم ...

سلام عزیزم. اینقدر خودت رو ناراحت نکن. اتفاقی هست که افتاده. از الان سعی کن با دانایی عمل کنی و پله پله رشد کنی و بیای بالا. از تاپیک های قبلی شروع کن.

خوشا راهی که پایانش تو باشی...

هیچ چی دیگه جلسات مشاوره هم کار ساز نبود یعنی یک کلمه حرف راست نزد این .همش دروغ و چرندیات.اخر سر هم زنگ زد به مامان و بابام فحاشی کرد بعد رفتیم شورا اون اقای محترم رو هم خریده بودن اصلا اجازه نمی داد این خودشو به زحمت بندازه عوض اون ازش دفاع می کرد از اونجا اومدیم بیرون یه دعوای برنامه ریزی شده راه انداختن بابامو کتک زدن موقع برگشتن هم ب ی ش ر ف اومد تف انداخت صورت بابامو رفت 

پس دوستان، تمرینمون شد اینها:

1. یکی کردن زبان و دل

2. حفظ زبان از حرف های لغو، بیهوده، تفرقه افکن، منفی و پر حرفی

3. فکر کردن پیش از سخن گفتن

4. سنجیدن سود و ضرر حرف، پیش از بیان

5. استوار کردن زبان (محکم کردن، نگیم از دهنم پرید، دست خودم نبود، خودش اومد، عنان زبان رو به دست خودمون بگیریم)

6. دقت کردن به طبع سخن (سخن گرم و سرد)

7. تعادل در سخن (هم گفتن خوبی ها و هم بدی ها. اما خوبی ها بیشتر باشه)

خوشا راهی که پایانش تو باشی...

چند روز بعدش موقع جلسه دادگاه به کمک یه واسته که دوست بابام و دوست دایی یه اون بود مثلاااااا اشتی کردیم و اومدیم خونه بدون تعهد بدون هیچ چی.و دوباره روز از نو روزی از نو.با این تفاوت که دیگه حرمت ها از بین رفته رفت و امدم خونه ی بابام هر ۴ماه یک باره اجازه حرف زدن با خواهر هامو ندارم.جدیدن هم حتی مامانو بابام.

رویه ای که قصدانجامش رو دارم اینه که اگه یک بار دیگه کتکم زد خودمو بزنم  موش مردگی بگم زنگ بزنه امبولانس بیاد یا اینکه فرار کنم همه ی اهل کوچه رو بریزم بیرون داد و بیداد راه بندازم .این دقیقا میشه عکس کاری که تا حالا میکردم و نتیجه ش شده این

دیگه اون ادم  سابق که میخواد کل بار رو به تنهایی با هر بدبختی به دوش بکشه نیستم دیگه از بیرون رفتن صدام و اینکه همسایه ها حتی خانوادم متوجه دعوا هام بشن نمی ترسم از اینکه بگن از اون خونه میندازمت بیرون نمی ترسم از اینکه بچه هامو چند بندازم و برم نمی ترسم ولی من بچه هامو ول نمی کنم مگر مرگ باعث بشه اینا با پدر یا  مادری غیر از ما زندگی کنن ولی واسه تنبیهشون هم شده بچه هارو چند روز میدم بهشون بعد با مامور میرم جلو خونشون پس میگیرم کلی هم ابرو ریزی میکنم جلوی خونشون

یه چیز دیگه هم که هس ما تو جریان اون دعوامون از دونفر شنیدیم که ایشون تو بیمارستان روانی بستری بوده تو نوجوانیش و اینکه خودکشی هم کرده ولی بعدش زیرش زدن گفتن اشتباه کردن .ولی مطمئنیم که اینا صحت داره خیلی دیر متوجه این شدیم.با وجود این گذشته کاملا میتونم درک کنم که چرا این همه طرف اونارو نگه می داشت اونا اخخازی می کردن اینم باج میداد.هنوزم میده.ما از چند نفر پیگیری کردیم گفتن چیزی ثبت نشده.خیلییییی سربسته داییش هم اشاره کرده بود که ما بعد شنیدن اون حرفا تازه متوجه معنی حرفش شدیم

پس دوستان، تمرینمون شد اینها: 1. یکی کردن زبان و دل 2. حفظ زبان از حرف های لغو، بیهوده، تفرقه افکن ...

سلام آرتمیس جان

همه ی حرفاتون عالی ،مفید ،کاربردی...

به خصوص مورد 5 این پست تون

فقط لطف میکنی مورد 6 رو بیشتر توضیح بدی

ممنون تون میشم بانوی عزیز


حالا خداروشکر اسم اون ادمارو پیش مشاور نگفتیم ایشون زحمت کشیدن اینارم به شوهرم گزارش دادن.شوهرم هیچ اشاره ای به اون نکرد ولی چند بار توی غر زدن هاش گفت اسم روانی هم روم گذاشتن.من مستقیم چیزی در این مورد نگفتم بهش مطمئن هم هستم که بگم زیر بار نمی ره و دعوا بالا میگیره.

سلام بانو ارتمیس.

من صمیمیت ممنوع شما رو برای حل مشکلاتم با خانواده شوهرم اجرا کردم.

نتیجه ای که دریافت کردم.

اونها منو کلا کنار گذاشتن یعنی انگار من اصلا دیگه براشون وجود خارجی ندارم.انگار هدفشون از ازاردادن هاشون همین بود که خودم ازشون فاصله بگیرم

هیچ وقت نه دعوتم میکنن نه میگن بیا خونمون.از اونجایی که گفتید سعی کنید بی دعوت نرید اما قطع رابطه هم نکنید و اونها صدسال هم نرم اصلا دعوت نمیکنن و خیلی کم با شوهرم میرم اما محلم نمیدن و به زحمت با روی سرد جوابمو میدن.

برای پدرشوهرم و مادرشوهرم تولد گرفتن اصلا منو دعوت نکردن شوهرم اتفاقی رفت خونشون سر بزنه دید تولده پدرش هست و خواهرشوهرا براش جشن گرفتن همه هم بودن فقط من نبودم حتی بچه هامم بودن.

تولد بچه هاشون میشه اصلا ما رو صدا نمیزنن.شوهرم رفته دیده همگی دورهم بساط کباب و مهمونی به راهه اما ما رو دعوت نکردن.

بنظر شما من باید چکار بکنم همینطوری ادامه بدم؟اخرین باری که رفتم خونشون عید نوروز بود اونم خودم عیددیدنی رفتم کسی نگفت بیا بعدش دیگه هیچ خبری ازم نگرفتن دفعه بعدی خودم همینطوری برم بدون اینکه کسی صدام کنه؟اخه نرم دوسال هم میگذره و رابطه قطع میشه.

اینها همش حس بدی در من ایجاد میکنه و فکر میکنم راه درستی رو دارم نمیرم اما یک مزیت داشته تو این مدت که فاصله گرفتم هیچ حرف ناراحت کننده جدیدی نشنیدم و کسی نتونسته با حرفش ناراحتم کنه درواقع منو دیلیت کردن بنظرتون خوبه؟

مثلا اینهفته شوهرمو بچه هام رفتن خونه مادرشوهرم یهو خانوادگی تصمیم گرفتن همگی برن رودخونه و تفریح و شوهرمو بچه هامم باهاشون رفتن و کسی اصلا نه سراغ منو‌ گرفت نه پرسید چرا نیومده هیچ...

نمیتونم به شوهرم و بچه هام هم بگم که نرن چون خودم پدر و مادرم فوت کردن و هیچ کسو ندارم که سرگرمشون کنم و یه مدت شوهرم به تبعیت از من نمیرفت خانوادش شوهرمو بچه هامم دیلیت کردن کلا هرکس ازشون دور بشه پاکش میکنن انگار که مرده و دلم برای شوهرم میسوزه




وزن 86-83-80-79-77-76-72-70-69وزن هدف55

اگر با اجرا کردن صمیمیت ممنوع 

خانواده شوهر کلا عروس رو از جمعشون حذف کنن یعنی اصلا محل بهش ندن بزور جواب سلامشو بدن هیچ دعوتش نکنن حتی اگه سه سال هم بگذره و هربار برای قطع نشدن رابطه بعد از مدتهای طولانی هم که شده عروس خودش لباس تن بزنه بره خونه مادرشوهرش باز هم بی محلی ببینه

 در جشن ها مراسم ها و ...سراغشو هم‌نگیرن

 شوهرش با بچه هاش بدون زنش بره خونه مادرش و اگه نره سراغ اونو هم نگیرن و اونو هم حذف کنن عین عروس 

 عروس باید چکار کنه؟

مثلا بعد مدتها خواهرشوهرمو تو یه عروسی فامیل دیدم خیلی سرد و سرسری و نیم خیز جواب سلاممو داد

وزن 86-83-80-79-77-76-72-70-69وزن هدف55
سلام عزیزم. پیشنهادت عالی بود. باید یک مدت روی یک چیزی زوم کنیم و مثال هاش رو بزنیم، بعد اون رو پیاد ...

سلام عزیز،من ۷نکته ای که قراره روشون تمرکزکنیم روتودفترنوشتم امیدوارم موفق بشم،توکل به خدا،واقعاممنون که همراهمون هستیدبانو

ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792