عقل و بی عقلی

ممنون ازتون بانو،بنظرم حق گفتین...باید اول و‌مجدد روی خودم کار کنم ..راه طولانی هست و صبوری میطلبه واقعا زن بودن چقدر چالش برانگیزه ...زن بودن خیلی قدرت میخاد 🙏🙏🙏

سلام حتما 

@نازگل_بانووو رو سرچ کنین مطالبشون رو

نازگل_بانوو....این اسم رو سرچ کنین توی تاپیکهاشون هست
عضویت: 1399/11/07

چقدر خوبه کسایی که مثل شما کارهای خوب و مفیدی که بدردشون خورده رو واسمون بنویسن 

ممنون

ممنون عزیزم. چقدر تلاش کردم چندوقت خودم حرف های بانو رو کپی پیست میکردم تا بتونم کتاب درست کنم ولی نصفه موند. خیلی خوشحال شدم.

سلام بانو ارتمیس عزیز

ممنونم ازوقتی که برای ما می گذارید

متاسفانه این خانم خواهر بزرگم هستند وبارها رفتارهای اینچنینی داشته بااینکه ازمن بزرگترند ولی ازطرف ایشون هیچ خیر وکمکی دریافت نکردم ولی ایشون هرچندوقت یکبار ازشهرستان به خونه من میاد برای استراحت 

وقتایی که بچه هام امتحان داشتند وخودم  میخواستم سر کاربرم زحمت مضاعفی روبه من وخونواده تحمیل کردند 

هروقت ازهرچی ناراحته زنگ می زنه وقت وبی وقت درد دل میکنه وانرژی منفی میده ولی متاسفانه به قول معروف بی چشم وروئه

منم تصمیم گرفتم به گفته شما همین ارتباط تلفنی روبه حداقل برسونم

چند هفته میشد که اوضاع من و همسرم آروم شده بود ولی حال دل من آشفته تر هر چی بیشتر مطالب شمارو میخوندم بیشتر به هم میریختم ولی به محض اومدن همسرم آروم بودم ولی نه مثل قبلا بشاش تا چند روز قبل از کنکور که تو اخبار در مورد کارت ورود به جلسه میگفت که من ناخواسته با یه حسرتی به تلویزیون نگاه کردم که همسرم متوجه شد و گفت خودم میرم فردا کارت رو برات میگیرم اون لحظه دوست داشتم داد بزنم و گریه کنم و بگم که با جهنمی که خانوادت برام درست کردن من درس خوندم که حالا بری کارت برام بگیری و خدا میدونه چقدر سخت ولی بغضم رو خوردم و آروم عادی رفتم چایی واسه همسرم آوردم و پیشش نشستم بهش گفتم دلم نمیاد یه هزینه دیگه بزارم رو دستت کتابهارو که برام گرفتی هنوز حتی ده صفحه هم ازشون نخوندم امتحان دادنم بی فایده اس گفتم خیلی دوس داشتم این یه سال می خوندمو با آمادگی میرفتم امتحان میدادم ولی نشد که بشه همه این حرفارو آروم با ناراحتی میگفتم و به همسرم نگاه نمیکردم که گریم نگیره باورم نمیشد نتیجه ای که با چند جمله و لحن آروم گرفتم با این چند ماه داد و بیداد نشد اینو هم بگم همسرم خیلی مغرور و هیچ وقت محبتش رو مستقیم به زبون نمیاره بعد از حرفام همسرم با لبخند و روی باز گفت آره میدونم ضررهای تو که هی از پارسال شروع شد کنکور که بهانه بود هوس غذای بیرون کرده بودی. آخه پارسال بعد از کنکور رفتیم رستوران ...

منم که دیدم اوضاع آرومه گفتم بذار رمانتیکش هم بکنم گفتم آره خیلی خوش گذشت چقدر شوخی کردیم و خندیدیم و ...

از فرصت استفاده کردم و با خنده مثل بچه ها گفتم باشه حالا ک اصرار میکنی کارت ورود به جلسه برام بگیر ولی به شرطی بریم همون رستوران ...

همه اینهارو اول مدیون لطف خدا و بعد مطالب شمام 

همه رو با جزییات گفتم که شاید به درد دوستان بخوره حالا نه فقط ادامه تحصیل همچین برخورد آرومی میتونه تویه بیشتر مسائل با همسرتون کارگشا باشه ...انشالله

بانو آرتمیس عزیز تقریبا یه ماه بیشتر از کنکور امسال هم گذشته امروز صبح همسرم پرسید تصمیمت در مورد درس خوندن چی شد گفتم بذار یه چند روز دیگه در موردش حرف می زنیم ...

نمی دونم چیکار کنم می ترسم دوباره آرامش از زندگیم بره چون خونه مون به فامیل های همسرم خیلی نزدیکه و موضوع رو میفهمن نمیتونم پا رو دلم بزارم و بی خیال تحصیل بشم ولی خوب زندگی و همسرم رو دوست دارم نمی خوام از دستشون بدم ....

بانو آرتمیس جان در حقم لطف کن و راهنماییم کن خواهش میکنم ...

دعا گوی شما هستم 💕

سلام عزیزم ممنون که باعث دلگرمی من شدید و قرار بعد از این ایام برم برای گواهینامه ثبت نام کنم💪

بانو جان و بقیه دوستان هر کسی می تواند کمکم کنه، من چند روزی کرونا گرفتم و خانواده شوهرم با اینکه می دانستند نه زنگ زدن و نه چیزی ولی در عوضش بچه برادر شوهرم که کرونا گرفته از من توقع دارند که مدام زنگ بزنم و حتی برم بیمارستان پیشش بمونم😐 حتی مادر شوهرم اومد خونه جاریم (هر دو توی یک ساختمانی) و شروع کرد به گفتن که زنگ بزنید ، فلان کنید و ... در صورتی که هیچ خیری از اینا به من نرسیده. 

و متاسفانه منم سر شوهرم خالی کردم واقعا موندم چطور برخورد کنم در صورتی که من زیاد باهاشون خودمونیم نیستم فقط میخواد خودشا برای این جاریم بکشه. مشکلم اینکه اگر جواب بدم شوهرم تا میایم خونه تا یک هفته قهره که چرا اینو گفتی؛ می‌خوام بدونم که اگر بحثی شد که مطمئنا میشه چی بگم چه برخوردی داشته باشم. 

پیشایش ممنون از همه🌹🌹

دقیقا منم همین مشکلو دارم که تا کوچکترین جوابی میدم نامزدم خیلی ناراحت میشه 

همش توقع داره اونی که کوتاه میاد من باشم😓 

واقن نمیدونم چیکار کنم هم دوس ندارم زندگی و اوقاتمون تلخ بشه هم طاقت اینکه بهم حرف زور بزنن رو ندارم

عزیزم شما خیلی باید رو خودت کار کنی یعنی چی که دیگران نذاشتن واقعا برام قابل درک نیست که انقدر رو تصمیم شما تاثیر گذار بودن البته قضاوت نمیکنم نمیدونم چه حسی داشتین با حرفاشون که یه سال درس خوندن رو عقب انداختن به هر حال دوباره برا سال بعد خودتونو آماده کنید به هیچ کس به هیچ  کس نگید حتی خانواده خودتون من همیشه یه درصد احتمال میدم کسی از دهنش بپره برا همین به آدم راز دارم نمیگم بعضی چیزای حساس رو !!! 

دیکه نزار کسی روی زندگی شما علاقه شما تاثیر بزاره به حرفاشون بها نده مگه کار اشتباهیی میکنی که هر کی از راه رسیده یه چی گفته بعد شمام ول کردی درستو ! ببخشید یه کم تند رفتم گفتم انرژی بدم از اول دوباره شروع کنی دیگه نزاری سال های بعد!! هر چی زودتر بهتر !

به نظرم شما بی سرو صدا کارتو بکن ارزش نداره به خاطر همچین چیزی تو خونه با شوهرت بحث کنی به مادرشوهرت بگو چشم اما الکی حالا زنگ زدنم چیزی از کسی کم نمیکنه اما اینکه شما بری بمونی بیمارستان و اینا توقعات بی جا هست  به نظرم اگر فقط این مشکلو با مادرشوهرت اینا داری خودتو بزن بیخیالی و به خواسته های بیجاشون الکی با چرب زبونی و لبخند بگو چشم اما انجام نده اخرش خودش خسته میشه و دعوا و ناراحتیم به وجود نمیاد 😅😂✌

بانو ارتمیس متوجه نشدم 

شما منظورتون اینه ک راهکار های این پیج پوچ و تهی است؟

دقیقا منم