عروس ما هم زود رنج هست یعنی دو کلمه معمولی هم نمیتونم باهاش حرف بزنم همش میترسم بهش بر بخوره سعی میکنم کلا نبینمش اعصاب آدم بی جنبه ندارم
مامانم عید گفت کی بیایم خونتون نشست گریه کرد که من شاید نخوام شما رو دعوت کنم حالا فک کن خودش همه جا اومده بود خونه ی فامیل ما ،ما هم گفتیم ولش کن این هنوز بچه هست کلا نرفتیم دیگه خونش
تو رو خدا اینجوری نباش همه ازت زده میشن خانواده ی شوهر هم آدم هستن عروس رو دوست دارن