من در حسرت کارایی هستم ک میتونسم انجام بدم تو این سن و نزاشتن:)
تو تاپیک های قبل گفتم
خانوادم خیلی تعصبی هستن و اجازه ی بیرون رفتن بهم رو نمیدن
من هیچی نمیخوام جز اینکه بزارن برم کلاس زبان:/ باشگاه/
اصن خرید و بیرون رفتن با خودشونم اوکیم!
ولی نمیزارن!
.
عمرم دارع تباه میشه
ع این فکر ک دارع ایامم پوچ سپری میشه عصبی میشم بهم میریزم ولی حق اعتراض ندارم!
هیچ دوستی هم ندارم ک بیاد خونمون:/
.
زندگیم خلاصه شده ت مجازی:))
ولی تروخدا بچه دار شدید درکش کنید:) بغلش کنید/
همراهیش کنید بزارید به ارزوهاش برسه
من مطمئنم بزرگ بشم به همه ی اینا میرسم
ولی قبول کنید که دیگ این شور و شوق رو نخواهم داشت!
قبول کنید ک الانی ک تو بحرانی ترین حالتم!