بچه هاا جاریم تازه بچش سقط شد چن روزی میگذره از سقطش برادر شوهرمم هیچی کم نذاشته براش از بابت همه چی ساپورته یکی از دوستاش بهش گفته برو لوله هاتو ببند بچه میخای چیکار به شوهرتم نگو رفته وقت گرفته از دکتر دیروز عصری بهش زنگ زدن همسرش جواب داده فهمیده انقدر کتکش زده که جاریم میگفت برادر شوهرم(همسزش) اصلا یه کسی دیگه ای شده بود از عصبانیت و از ترسش اومده بود خونه ما جای دستش رو بدن جاریم مونده بود جاریمم فوق العاده زندگی خوبی داره میگه میخوام طلاق بگیرم