2777
2789
عنوان

چقدر مادر بودن سخته ...

175 بازدید | 7 پست


هیچ وقت فکرشم نمیکردم انقدر شجاع بشم که وقتی پسرم حین بخیه گریه میکنه دستاشو بگیرم و بگم مامان الان تموم میشه 

چندین بار از ضجه ی پسرم اشک تو چشام جمع شد ولی خودمو نگه داشتم که جلوش گریه نکنم ...

خدایا پسر کوچولوم رو ب تو میسپارم ... 

بچه ها براش دعا کنید ... خیلی شیطونه ... 

بس که سر به هواست داره مسیر مستقیمو راه میره ... می افته پایین ... 

الهی خداوند همه کوچولوها رو حفظ کنه ... 

الهی همه کوچولوها سلامت باشن ...

خداوندا ب خاطر همه داشته ها و نداشته ها شکرت 😇

عزیزم. واقعا مادر بودن خیلی خیلی سخته منم دوتا پسر دارم 🌹

به اون دوست صمیمیت فکر کن که قرار بود توی لباس عروسی ببینیش اما حتی الان نمی دونه کجایی و چی کار می کنی. به اون رابطه ای فکر کن که قرار بود بی تو بمیره ولی بی خبر از تو داره خیلی راحت به زندگیش ادامه می ده. به اون آرزوت فکر کن که به خاطرش شمع‌های تولدتو‌ فوت می‌کردی اما الآن رویاهای دیگه جاشو گرفته. به این فکر کن به این فکر کن ما آدما قسمتی از سرگذشت همیم ولی قرار نیست همیشه باشیم. به این فکر کن همه چیز گذراست. نه اونی که از اول باهاش بودی الان پیشته و نه اونی که الان باهاشی از اول باهات بوده. این زندگی انقدر تورو بالا پایین می‌کنه، انقدر آدم تو زندگیت میاره و می‌بره که یاد بگیری تو تنها کسی هستی که همیشه پیشت می‌مونه. شاید زخم بخوری، حسرت بکشی یا حتی دلت تنگ بشه ولی هیچ وقت تموم نمی‌شی و قوی تر ادامه می دی، تو تنها کسی هستی که تا آخرش هستی، حواست به خودت باشه.🌹

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

عزیزم. واقعا مادر بودن خیلی خیلی سخته منم دوتا پسر دارم 🌹

وقتی خونی که از پیشونیش میرفت رو دیدم اصلا نمیدونی چ حالی شدم 

با چ لباسی رفتم بیمارستان 😐 ... شاید باورت نشه

خداوندا ب خاطر همه داشته ها و نداشته ها شکرت 😇
خدا همه رو حفظ کنه با این سختی بچه بزرگ میکنیم بعد که ازدواج میکنه زنش میگه حق نداری به مادرت سر بزن ...

الهی همه ما خوشبخت باشبم و بچه ها مون صالح و سالم

خداوندا ب خاطر همه داشته ها و نداشته ها شکرت 😇
وقتی خونی که از پیشونیش میرفت رو دیدم اصلا نمیدونی چ حالی شدم  با چ لباسی رفتم بیمارستان 😐 .. ...

داشتم منم عزیرم پسرم پیشونیش شکست و من نتونستم بالا سرش بمون از گریه. داداشم و شوهرم بالاسرش بودن خیلی سخته داشتم فکر میکردم چطور میشه که تو این شرایط گریه ات نگیره افرین به شما

به اون دوست صمیمیت فکر کن که قرار بود توی لباس عروسی ببینیش اما حتی الان نمی دونه کجایی و چی کار می کنی. به اون رابطه ای فکر کن که قرار بود بی تو بمیره ولی بی خبر از تو داره خیلی راحت به زندگیش ادامه می ده. به اون آرزوت فکر کن که به خاطرش شمع‌های تولدتو‌ فوت می‌کردی اما الآن رویاهای دیگه جاشو گرفته. به این فکر کن به این فکر کن ما آدما قسمتی از سرگذشت همیم ولی قرار نیست همیشه باشیم. به این فکر کن همه چیز گذراست. نه اونی که از اول باهاش بودی الان پیشته و نه اونی که الان باهاشی از اول باهات بوده. این زندگی انقدر تورو بالا پایین می‌کنه، انقدر آدم تو زندگیت میاره و می‌بره که یاد بگیری تو تنها کسی هستی که همیشه پیشت می‌مونه. شاید زخم بخوری، حسرت بکشی یا حتی دلت تنگ بشه ولی هیچ وقت تموم نمی‌شی و قوی تر ادامه می دی، تو تنها کسی هستی که تا آخرش هستی، حواست به خودت باشه.🌹
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز