خانواده شوهرم از اول به دخترا شون بیشتر بها میدادن ...شوهر منم تک پسره وازش خیلی توقع دارن باور کنید مهمونی ها و بریز بپاشها برا اوناس کارها و گرفتاری و دکتر بردن ها با شوهرمن...پدرشوهرم تصادف کرده با ماشینی که برا دامادش خریده تا باهاش کار کنه تو سود و زیان شریک...حالا سه روزه تصادف کرده داماد اینجا بوده خوردن و خوابیدن و گشتن حالا که رفته خونه خودشون پدرش زنگ زده به شوهرم بیا بریم سپر ماشینو ببریم درست کنیم منم هی حرص میخورم میگم چرا خود دامادش این سه روز نبرده ما تازه پسرمو از بیمارستان مرخص کردیم زنگ زدن بیا بریم دنبال کار ماشین منم تو خونه خودم کلی کار داشتم ول کرده رفته دنبال کار اونا...آخه این درسته این انصافه هر چی بهش میگم فقط هر کار دارن میان سراغت خودشم قبول داره ولی بازم هی میره کار اینو اون انجام میده مُردم بس که حرص خوردم داغون شدم بد شانسی دیوار به دیواریم هر کار دارن فقط شوهر من ولی خوشگذرونی ها با اونا ...آخه من چکار کنم شما بگید